تفاوث کلی روزنامهنگاری با آنچه شهروند روزنامهنگاری خوانده شده گاهی در اعتدال و عدم اعتدال معنا مییابند. اصولا یک ستوننویس که نظرش را در روزنامهای می آورد، قصدش آگاهی دادن است، نه سرکوب طرف مقابل با استفاده از نوشتهاش.
امروز استاد بحث را روی ستوننویسان متمرکز کرده، و نکته جالب هم نگاه به اصول ۹گانه روزنامهنگاری است که معمولا وبلاگنویسان به آن پایبند نیستند و مسوولیتی بابت کارهای خود نمیپذیرند.
مساله اصلی در روزنامهنگاری امروز این است که وقتی برای منافع شخصی یا جناحی مینویسید، خواه ناخواه به سمت حذف طرف مقابل میروید، در صورتی که مستقل باشید، نگاه مستقل شما هر چند به دیدگاه غالب سیاسی روزنامه هم نزدیک باشد، ولی فراموش نمیکنید که اعتدال شاخصه اصلی کار شماست.
روزنامهنگار در صورت بروز اشتباه و غلط در نوشتهاش، مجبور خواهد بود اسنادش را نشان دهد و ادعایش را ثابت کند. به همین دلیل وقتی حتی یک روزنامهنگار در وبلاگ شخصیاش مینویسد، گاه ممکن است از اصول دور شود، به همین دلیل شاید باید گفتههای وبلاگی در ظرف خود سنجید و معیار قرار نداد.
رسانه رسمی فرقش با وبلاگ در مسوولیتش است. به همین دلیل، کسی که در چارچوب رسانه جمعی نمیتواند کار کند، در ذهن ناقص من به عنوان روزنامهنگار قابل اعتماد نیست و ادعاهایش را باید چند بار بررسی کرد، و جالب است که بعضی از وبلاگنویسان غير ژورناليست که بارها و بارها ادعاهای دروغ و یک طرفه و جعلی منتشر کردهاند، با وجود از دست دادن درصد زیادی از خوانندگان خود، روش خود را اصلاح نکردهاند.
اثبات مستند بودن برای یک روزنامه بسیار مهم است بارها و بارها خبرنگاران و یادداشتنویسان روزنامهها به دلیل انعکاس اتفاقهایی که هیچگاه نیافتاده موقتا یا دائما از کار بیکار شدهاند. البته یک وبلاگنویس غير ژورناليست از این بابت خیلاش راحت است که فقط خودش میتواند از وبلاگ نویسی بیکار شود، البته اگر وجدان لازم را دارا باشد.
برای من جالب بود که بیاموزم وبلاگنویس باشم یا روزنامهنگار؟ ترجیح میدهم روزنامهنگار باشم! اگر هم تاکنون روشم خطا بوده، هم بايد جبران مافات کنم و هم مسير بهتری را انتخاب!
Labels: روزنامهنگاری