عرضم به حضورتان، دیروز بعد از این امتحان لعنتی برگشتم خانه، و کار روز آنلاینم را پی گرفتم. عملا سه ساعت طول کشید. بعد خوابم گرفت ولی خوابم نمیبرد. نشستم چند تا فیلم نگاه کردم.
صبح هم نمیدانم چطور شد، ساعت ۳ بیدار شدم و هوس کردم بعد از دو ماه اقامت در خانه جدید، اسباب و اثاثیه اضافی را ببرم در انبار. چشمتان روز بد نبیند. اینقدر کاغذ و خرت و پرت بود که مانده بودم چه کارشان بکنم.
به هر صورت ۵ تا جعبه بزرگ و یک چمدان لباس را بردم انبار، کارم که تمام شد حواسم نبود دربِ انبار مشکل دارد، زور زیادی زدم تا در را ببندم، دیدیم بسته نمیشود و انگشت محترم شصتم آن وسط گیر کرده و هنوز درد مبارکش به مغز نرسیده، چند لحظه بعد هم با کمال افتخار پیراهنم را گاز گرفتم و فریادی که آن سرش ناپیدا.
حالا تایپ کردن با یک دست خیلی کیف دارد.نه؟
این چند هفته آینده را هم باید صرف خرید وسیله برای خانه بکنم تا از این عریانی درآید.
فعلا نصف بیشتر امتحانها رفته و مانده امتحان روزنامه نگاری فضولانه و زبان...
خدا رحم کند، فردا نمرههای "پروتوکلهای روزنامهنگاری کانادایی" را میدهند. تا الان که نمرههای میان ترم و غیره خیلی بد نشده، ولی عالی هم در نیامده. اکثر همکلاسیهایم مشغول کاری هستند و تنها دو سه نفر هیچ کاری جز درس خواندن ندارند، ولی گمانم هیچ کس دهان مبارکش مثل من سرویس نشده باشد!
دارم از الان برای یک مجموعه برنامه مطالعه میکنم و گمانم سی چهل تا مصاحبه باید بگیرم، واویلا!
Labels: پراکنده