عمرا! من بتونم ازپس بیخوابی بر بيام؟
تا اومدم عصر چرت بزنم، يک همکلاسی فضول زنگ زد که معدل و نمرهام را بپرسد. من هم نمیدانسم نمره نهايی را گذاشتهاند روی سايت يا نه. آمدم پاسدم و ديدم که نمی توانم چيزی ببينم.
...
حالا هی از اين دنده به آن دنده.
بعد از ظهر ديروز هم گپی تند و تيز با دوستی داشتم که در سيارهای ديگر سير میکند. تقريبا حرفهای هم را نفهميديدم. البته من حق را به او میدهم. با ين همه رفت روی اعصابم.
القصه...ديدم ساعت نزديک هشت شب است. حساب و کتاب کردم، ديدم با دوچرخه می توانم بروم سر کار! سر جمع میشد حدود ۵۰ و خردهای کيلومتر. در کل شد چیزی در حد دو ساعت، البته همراه با پاهایی ورم کرده و دهانی سرویس.
بدبختی اينکه حواسم نبود الان موسم پشههای ريز است. آنقدر رفت توی چشمانم و دماغم که کل سواری از دماغم در آمد. مجبور شدم سر راه بروم داروخانه برای قطره چشم که البته استراحت خوبی هم بود!
Labels: پراکنده