همانطوریکه قبلا آقای کلاغ فرمود، ایران معمولا طوفانی شروع میکند و آخرش هم نتیجه معلوم است. با بزرگواری، پیروزمندانه شکست میخوریم و خودمان را گول میزنیم.
بدون تردید دشمنان ایران باید بدانند که از عبور از مرزهای ایران هزینه دارد. هزینهاش هم کم نیست.
مشکل اصلی من با شعارهایی است که داده شد و بحرانساز گشت.
مسلما عمه آقای کلاغ هم میداند که راهپیمایی در ایران اگر در جهت اهداف حاکمیت باشد، مجوز داشته و جماعت تشویق هم میشوند. مسلما همه میدانند که در ممکلت چند حاکمیتی ما، اگر یکی بخواهد بحران را رفع و رجوع کند، ممکن است دیگری کار را خراب کند، که نتیجهاش به ضرر شهروندان خواهد بود نه دولتیان.
الان خبرگزاریها دارند از اروپاییها نظرشان را میپرسند که آیا حمله به ایران مشروعیت خواهد داشت؟ فکر میکنید نتیجه این بازیهای تلویزیونی ایران به نفع ما نتیجه خواهد داد؟
از آن بدتر، ما با فشار سیاسی شدید انگلیس تصادفا مهربان شدیم و تهدیدهای شداد آقایان فراموش شد. محاکمه جاسوسان؟ کدام جاسوسان؟
چرا وقتی اتفاقی میافتد، نمیتوانیم منطقی باشیم و کار را به جایی برسانیم که تهدید طرف مقابل آنقدر جدی شود که پیروزمندانه شکست را تقبل کنیم؟
این بازی تجربه خوبی برای دولتهای مقابله کننده با ایران بود. آستانه فشار ایران را راحتتر درک کردند.
دولت ایران به جایی به شعارهایش که احتمالا اعتقادی به آنها ندارد وفادار باشد، بهتر است به شهروندانش و کسانی که قرار است این مرز و بوم را بچرخاند وفاداریاش را اثبات کند. به معلمها، به زنان، به دانشجویان، به کارگران، به کشاورزان...
دولت ما در مقابل فشارهای شدید اینگونه جواب پس میدهد، ولی در مقابل خواست شهروندان سالهاست مقاومت میکند. چرا؟ زورش میرسد. همین
Labels: پراکنده