سپاس بیکران مر ناصر خالدیان داعی را!
در ادامه بازی ملکوتی تاثیرگذارترینها، گمانم شونصد نفر را باید نام ببرم
۱-پدرم. اگر تاثیر او بر مادرم نبود، من امروز بدنیا نیامده بودم! اما از شوخی هم گذشته، پدرم انسانی است که حتی اگر از دستش عصبانی هم باشم، ولی نمیتوانم از یاد ببرم لحظاتی را که به من دوست داشتن وطنم را آموخت. به من یاد داد که میتوان ایران را دوست داشت، ولی از تهران و زندگی راحت و مقام و مکنت چشم پوشید. میتوان دعوتنامه آمریکاییها و ایتالیاییها و سازمان خوار و بار سازمان ملل را در جیب داشت و به جای همه این حرفها، در ده زندگی کرد. میتوان ناملایمی دید و با قدرت نساخت، ولی از کنارش گذشت تا به خاطر مردم و آب و نانشان، به خود سختی داد تا روزی روزگاری قدرت احمق بفهمد که به جز "سدسازی" راه دیگری هم برای ذخیره آب و سیراب کردن تشنهها در حاشیه بیابان وجود دارد. به تکنوکراتهای مدرنیست نشان داد که قنات، هنوز گزینه بهتری است از آنچه بر سرزمینمان تحمیل کردهاند.
۲-مرحوم محمد پاشالی. دوست و یار پدرم. کسی که از برادر به او نزدیکتر بود. پاشالی معلم روزهای سختی من بود. وقتی در بیابان و جنگل و شالیزار به من سختکار کردن را آموخت. به من یاد داد که انسانها از حیوانات خطرناکترند. به من نشان داد که یک مار برای محیط زیست مفیدتر است از یک انسان. پاشالی را از کلاس سوم دبستان بهتر شناختم. دانشجویان دانشگاه ملی نمیدانند جنگلکاری شمال دانشگاه، بالای خوابگاه و خانههای سازمانی در سالهای ۵۶ و ۵۷ کار چه کسانی بوده. همانجایی که در هشت سالگی، رانندگی بولدوزر و کندن کانال را آموختم!
۳-ناصر طبیبزاده غیاثی. معلم و متخصص تعلیم و تربیت کودکان، دوست نزدیک خانوادگی ما. دوم دبیرستان بودم، دوست داشتم پدرم مرا بفرستد خارج، غیاثی نشانم داد که می توان درس خواند، موفق شد، و مستقل هم بود. بعدها عامل خیر شد تا در ۲۱ سالگی به کلاس طراحی بروم، و نهایتا کاریکاتور را جدی بگیرم.
۴-کیومرث صابری فومنی. روزهایی بود که که دلم میخواست پدرم در کنارم باشد، ولی به هر دلیلی، مقابلم بود. این کمبود را صابری برطرف کرد. روزهایی که از زندگی سیر شده بودم، اشتهایم را به روزهای نو باز کرد.
۵- سید ابراهیم نبوی. داور دوست و معلم خوبی بود. کارهای خوبی از او یاد گرفتم. و سعی کردم خیلی کارهای خوب را از او یاد نگیرم!
۶-عمهام، مینو- ۸ سال تحمل کردن جانوری مثل من و دم برنیاوردن کار هر کسی نیست!
۷- مرحوم دکتر رسول اخروی. استاد راهنمای فوق لیسانسم. گذاشت راحت راهم را انتخاب کنم. با آنکه دلش میخواست استاد بشوم و خیلی کمکم کرد، ولی میدید در مسیر دیگری بهتر پرواز میکنم. بالهایم را هیجگاه قیچی نکرد. وقتی چند ماه قبل از فوتش خواب دیدم که دارد به حج میرود و آزاد، دلم نیامد برایش تعریف نکنم. خوشحال شد. آن روزها سرطان امانش را بریده بود.
۸ـ خالههایم. دست خواهرزادهاشان را در سرزمین غربت گرفتند...نگذاشتند خفت بکشم.
۹- انسانی که جانم را نجات داد و هیچگاه ندیدمش. وقتی فیلم "زندگی دیگراْن" را میدیدم، به یادش بودم.
...نام بسیاری دیگر را عمدا نمیآورم، چون شاید راضی نباشند.
تاثیرگذارترین آدمهایی که هیچگاه ندیدم
۱- حافظ. همدم و همدل و همشهری. لحظاتی که که سرخاکش میرفتم، آرام بودم. هیچگاه ناامیدم نکرد
۲- دیوید لوین. کاریکاتوریست بزرگ پرتره، که اگر وجود او نبود، هیچگاه اینقدر عاشق حرفه جدیدم نمیشدم.
۳- بتهوون! بتهوون کبیر! سمفونی ۵، سمفونی ۹، کنچرتو شماره ۵ پیانو، اگمونت، سونات مهتاب...
۴- جورج ارول. قلعه حیواناتش را هر دفعه که میخواندم، متوجه میشدم که دفعات قبل اصلا آنرا نخواندهام! جای تمام جانورانش، شخصیتهای سیاسی مختلف را بگذار، در هر دورهای، در هر حکومتی.آمریکا، روسیه، شوروی، ایران، فرانسه...
۵- فرخ بوالسارا. معروف به فردی مرکوری. وقتی The Show Must Go On را میخواند.
۶- مارتین لوتر کینگ، وقتی گفت "من رویایی دارم"...
۷- U2, توضیح اضافه هم نمیدهم.
۸- آلن پارسونز
۹- پینک فلوید
۱۰- Sting
فیلمها و آهنگها
۱- Seven
۲- مولن روژ
۳- Shining
۴- ماتریکس اول
۵- Heat
۶- آهنگ Dancing with my Father
۷- آهنگ Tonight
۸- آهنگ High Hopes
---
در پایان دوست دارم چند نفری تاثیرگذارترین های زندگیشان را نام ببرند:
امید معماریان، آذر، محمد درویش، بزرگمهر حسینپور، حاجی واشنگتن
Labels: ترینها