جای شما خالی ديروز رفتيم با جمعی از دوستان به ولايت نياگارا. صبح که از خواب بيدار شدم، اين قفسه سينه چنان تير میکشيد که نفسم در نمیآمد. به هر حال به توصيه پزشک رفتم سراغ مسکنهای قوی...
حالا کمردرد سر جايش بود، و مجبور بودم ببندمش و از اين برچسبهای داغ کننده بزنم، درد قفسه سينه هم هر از گاهی احوالم را میپرسيد، اما روز آفتابی و گرمی مثل ديروز را نمیبايستی از دست میدادم.
الان که رسيدم خانه، زدم توی سر مبارکم، و يادم آمد که چقدر کار عقب افتاده دارم!
خدا به دادم برسد!
Labels: نياگارا