ابطحی از اينکه ميرحسين موسوی نمیخواهد وارد بازی شود و به قول او ظرفيتهايش استفاده نمیکند،
انتقاد کرده است. ۱۱ سال پيش وقتی گروهی به ميرحسين پيشنهاد کردند که نامزد انتخابات رياست جمهوری شود و بعد بادامچيان و الباقی جماعت راست سنتی برايش خط و نشان کشيدند، کنار کشيد. میگفتند پاشنه آشيلش، عکسهای دوران شاه همسرش زهرا رهنورد است.
چند مساله وجود دارد. اگر ميرحسين اهل مبارزه و درگيری بود، همان موقع کنار نمیکشيد. خيلی راحت همان حرفی را که میگفتند در خفا گفته مطرح میکرد و در باب اثرات تائب شدن همسرش و مورد تاييد امام بودنش هم میتوانست چيز بگويد. ولی اختلافات ميرحسين در زمان نخستوزيریاش با رئيس جمهور وقت که الان رهبر کشور است، نمای مناسبی در اختيار موسوی قرار نداد که بتواند وارد معرکه بشود.
نکته ديگر اين است که بعضیها چون ميرحسين، تصميم گرفتهاند از مشارکت در بسياری از خطاهای سياسی که به آنها تحميل هم میشود، دور بمانند. موسوی کسی نيست که اگر چيزی به او تحميل شود مثل خاتمی ساکت بماند. لااقل آن ميرحسينی که از طريق دوستان و نزديکانش شناختهام. بچههای سالهای اول روزنامه جمهوري، و بچههای نخستوزيری.
سال ۸۱ از دو طريق میخواستم بروم سراغش تا برای حيات نو با او گفتگو کنم. هم از طريق زهرا رهنورد و هم از طريق دوست نزديکش که هفتهای يک بار او را میديد. زورم نرسيد. باورم شد که واقعا نمیخواهد آلوده اين بازی شود.
وقتی ابطحی از ميرحسين انتقاد میکند، به نحوی میخواهد توپ را به زمين او بياندازد و ضعفهای کل جماعت اصلاحطلب را هم اندکی ماستمالی کند. ابطحی خواسته يا ناخواسته مالهکش خاتمی است، پس هرکاری میکند تا مسووليت رئيس سابق را به نحوی کم کند.
خاتمی تصميم گرفته در انتخابات مجلس وارد گود نشود، چون میداند که برای ورود به عرصه رياست جمهوری در سال بعدش، نگاهها به او خواد بود و در مجلس هم نمیتواند خيلی دست بالا را بگيرد. خاتمی عملا رهبر اقليت يا اکثريت نمیتواند باشد، چون خصلتها و برشهای يک رهبر سياسی را نيز فاقد است. اين به مفهوم رد کرد توانايیهای فرهنگی و زير سوال بردن شخصيت او نيست، فقط، طرف اينکاره نيست! نهايت اثرش هم نااميد کردن مردم خواهد بود، و اين بار رای کمتری خواهد آورد.
Labels: سياست