همه برنامههای کلاس و کار و الباقی کم بود، مجبور شدم دیروز بروم اتاوا و برگردم. چرا؟ مثل سگ هم امروز کار دارم.
الان امتحان داشتم و سریع جواب دادم و زدم بیرون که به کار کلاغستون برسم. متناش را بعد از رسیدن از سفر در ساعت ۲ نیمه شب نوشتم، صبح، صدایم گرفته بود و نتوانستم قبل از آمدن سرکلاس ضبطش کنم.
عصر هم برنامه خیریه کمک به خانواده کارتونیست فقید افغان در شهر همیلتون است و اعضای انجمن کارتونیستهای کانادا هم باید آنجا حاضر باشند. لا اقل آنهایی که در این محدوده زندگی میکنند. البته چون قرار است گزارشی از آن تهیه کنم، بدون شک میرفتم. انجمن حمایت از حقوق کارتونیستها هم قرار است به این خانواده چند صد دلار کمک کند و من باید چک را برسانم آنجا، و بدتر آنکه چک را گم کردهام!
و در ضمن، چقدر هوا باحال شده! باورم نمیشود که هفته پیش داشتم از گرما میمردم، و امروز اینقدر خنک شده!
خب، آیپادم شارژ شد...بایدبروم سراغ ضبط صدا. باید اعتراف کنم که آیپاد و میکروفن جداگانهای که برایش گرفتهام، گاهی بهتر از ضبطهای خبرنگاری و امکانات حرفهای جواب میدهد! خداوند به این شرکت "اپل" شدیدا خیر دهاد.
در ضمن، دم فعالان زن هم گرم. این چند روزه سعی کردهام کارهایشان را فارغ از نگاه سنتی پیشینم ببینم. اطلاعرسانی بزرگترین کاری است که میتوانستند بکنند.
Labels: پراکنده