بابا چه خبره؟ چقدر بارون میاد!
من الان در راه کنفرانس کارتونیستها هستم و در فرودگاه فیلی گیر کردهام. بابا چقدر بارون! شرو شر!
راستش خیلی برایم سخت بود راهی این سفر برنامهریزی شده بشوم. به هزار دلیل!
اول آنکه دخترم مثل ابر بهاری دارد گریه میکند. چقدر این پدرش بیرحم است! گرچه کلی مقدمهچینی کرده بودم که ماجرای سفر جدی است و اگر ویزا به موقع برسد باید بروم، ولی شوخی شوخی ،ماجرا جدی شد! احساس بدی است وقتی خودت را جای فرزندی میگذاری که چهارسال دوری پدر را تحمل کرده و پدرش روز سوم گذاشته برای یک کنفرانس رفته. ما مردهای نامرد، دیگر اوجش هستیم!
دوم آنکه گذرنامهام که از سفارت آمریکا در اتاوا فرستاده شده بود همین امروز صبح رسید. پس مجبور شدم بلیت دولا پهنا بخرم.
سوم، فردا خودم یک طرف ماجرای "پنل در باره کارتونهای دانمارکی" هستم، و گزارش دادن در باره این ماجرا خیلی اصلا به این راحتیها نیست.
چهارم، "آیپاد" عزیزم امروز گم شد. به عبارتی، چون وسیله اصلی کاریام بوده و با آن ضبط میکردم و از کیفیتش هم راضیب بودم، حالا بدون آن مجبورم برگردم با آن ضبط هستهای الیمپوس کار کنم.
پنجم، در این فرودگاه خفن، یک پریز برق پیدا نمیشود؟
Labels: فیلادلفیا