یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, August 01, 2007
چرا دعواهای وبلاگی را بيخود می​دانم؟
در آستانه یک​سالگی زمانه

شايد يک سال پيش آنقدر از دعوا استقبال می کردم که حد ندارد و انگار مبارز می​طلبيدم و می​خواستم حریفان را به زمين گرم بکوبم.

امروز اما واقعيت زندگی به من آموخته که وقتی با طرفی درگير می​شوی و از ادبيات خود او بهره می​جويي، ناخودآگاه قالب او بر تو غالب می​شود.

گرچه نقدهايی که بر تو وارد می​شود می توانند به طرز نگاشتن و نگاه تو به اطراف​ات کمک کنند، اما وقتی می​خواهی وارد بازی پاسخگويی "بزن بزنی" شوي، به دامان توجيه می​افتی و يادت می​رود که هدف چيز ديگری بوده است.

در هفت ماه گذشته که درس حاکم بر زندگی​ام شده، خوشبختانه مجبور شده​ام چند تا کتاب هم بخوانم که به کار رسانه مربوط بوده و تا حدی سعی کرده​ام مروری بر کارهای سابقم بکنم و ببينم چه جاهايی را زيادی زده​ام به جاده خاکی؟

وبلاگ​نويسی بدی​های خودش را داشته و خوبی​های خودش را. دوستان جديدی يافته​ام و دشمنان عجيبی. خودکرده را تدبير نيست. با اين همه اگر هم از کسی خوشم هم نيايد، ولی دشمن کسی نيستم. دشمنی تو را تا حد "ياگو"ی داستان "اتلو" پايين می​آورد و حقيرت می​کند. امشب با دوستي، ذکر خير يکی دو تا از اين "ياگو"ها بود که به قيمت ضربه زدن، آنقدر سم پاشيده​اند که خودشان هم مسموم شده​اند. چون می​دانم اين "ياگو"ها آدم​های خوبی هستند و فقط به دلايلی دچار سو تفاهم شده​اند، آرزو می​کنم پرده سياه تنفر و توهم را از خود دور کنند و واقعيت را بنگرند.

دعواهای وبلاگی را بيخود می​دانم. ذات ما ايرانی​ها تمايل زيادی به درگيری داخلی و ايجاد رقابت منفی دارد. اگر ما خارج​نشين​ها نتوانيم همديگر را تحمل کنيم و ادعای دموکرات بودن داريم، اما می​خواهيم يکديگر را حذف کنيم، عملا همان لجن​ گنديده​ مردابی هستيم که منتقدش بوده​ايم.

دوستانم معمولا لينک​های موافق و مخالف را برايم می​فرستند. گاهی تصميم می​گيرم جواب بدهم ولی می​بينم در نهایت ماجرا فقط به دعوا برای اثبات حقانيت و نشان دادن بی​سوادی يا بی​تخصصی طرفين منتهی خواهد شد. بازی بی​مزه​ای که فقط آدم​ها را از هم دلخور کرده، می​کند و خواهد کرد. اگر هدف نويسنده نقد مطلب یا دیدگاه من بوده، که از او متشکرم و می​خوانمش، اگر هم قصدی ديگر دارد، خب من از اين بازی کنار کشيده​ام و پاسخی نخواهم داد.

فضای مجازی وبلاگ، خیلی از ما را به ورطه مجازی دیگری کشاند که از واقعیت​ها به دور افتادیم، اما موجب شد با واقعیت​های وجودی خودمان آشناتر شویم. من با موجود مخرب و خطرناکی آشنا شدم که در حقیقت "خودم" بودم. تصمیم گرفتم تا حدی که امکان داشت، از آن فضا خارج شوم. از دوستانی مثل سینا مطلبی و فرناز قاضی​زاده که در بیداری​ام نقش داشتند، ممنونم.

از خواندن بعضی از وبلاگ​ها بیشتر لذت می​برم، و حس می​کنم نویسنده​های این وبلاگ​ها عقده​ای ندارند. کوتاه​بین نیستند و با کسی خرده​حسابی هم ندارند. هر بار چیز می​خوانم، احتمالا چیزی هم می​آموزم.

رادیو زمانه هم که پارسال همین روزها راه افتاد، می​خواست رسانه​ای "پادکستی" برای وبلاگستان فارسی باشد. نه فضایی با ظاهری حرفه​ای و شبیه رادیو​های دیگر. دوست داشته​ام به همان فضای و تفکر اولیه زمانه وفادار بمانم، تلاش "یاگو"ها را نادیده بگیرم و به دور از تفکر پیشین حال​گیری وبلاگی، آرام آرام به سمتی بروم که مطلوب من بوده است.

ما آدم​های ناقص نمی توانیم به کمال مطلوب نزدیک بشویم، ولی می​توانیم بهتر شویم و به هم کمک کنیم تا فضای بهتر و مناسب​تری برای هم ایجاد کنیم.

Labels: