یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, August 14, 2007
پراکنده​گویی​های اول صبح سه​شنبه
الان مطلب داور را می​خواندم، اندکی قلقلک شدم که سياسی بنويسم، ديدم حالش نيست!

تصمیم گرفتن به جای پرداختنم به این موضوع، حال خودمو بگیرم! اگه می​خوام وضع جامعه ام بهتر بشه، آیا باید اول سراغ بقیه برم یا خودم؟

خیلی رک و پوست​کنده بگم: من نوعی اگه به بچه خودم دروغ بگم، و انتظار داشته باشم اون آدم سالم و راست​گویی از آب در بیاد، باید برم کشکمو بسابم. من اگه با خودم رو راست نباشم و دائم بخوام سر خودمو شیره بمالم. من اگه سر حرف خودم وای نسم، چه انتظاری از بقیه باید داشته باشم؟

من روزنامه​نگار ارواح شکمم یک قواعدی هست که باید به بهشون پایبند بمونم. اگه اونا رو هی تو گوش ملت بخونم و بعد خلافش عمل کنم که نمیشه؟ به پیر، به پیغمبر، یه چیزی هست به اسم "تلاقی منافع". تا وقتی ما به هر دلیلی تلاقی منافع داریم با افرادی در سیاست، نمیشه هی به نفع​شون حرف بزنیم و انتظار هم داشته باشیم که مردم قبول کنند که ما صاف و صادقانه داریم حقیقت رو تحویل​شون می​دیم. ما تا وقتی بنا به هر دلیلی خودمون رو وامدار این گروه سیاسی یا اون طایفه می​دونیم، هر قلمی که می​چرخونیم تهش باد میده.

قواعد امروزی به من می​گه که وقتی راجع​به چیزی می​نویسم، حواسم به مسائلی هم باشه که در گذشته اتفاق افتاده و معمولا دلم نمی​خواد رو بشن تا مطلبی که ارائه می​کنم مقبول نیافته. به عنوان مثال، وقتی من در مورد خوبی​های هاشمی می​خوام بنویسم، یادم نره که سیاست​های اقتصادی هاشمی پروژه​های ناتمام فکسنی سردار سازندگی چه بلایی سر مملکت آورد. یادم نره که کسانی تبعیض سیاسی و فرهنگی و ... چه بلایی سر خیلی​ها آورد. وزارت اطلاعات اون دوره چه کارهایی کرد که می​توسنت نکنه و یادم هم نره که چه کسی مسوول بوده. در مورد خاتمی یادم نره که سیاست​های سازمان گسترش و جماعت صنعتی اطراف خاتمی چقدر ایران رو به بنزین بیگانه وابسته کرد و چه بلایی سر محیط زیست آورد، یادم نره که خاتمی که تا تیر ماه ۷۸ یک قهرمان بود چگونه با ضعف نفس و درایت یک ضد قهرمان شد و خیلی از ما روزنامه​نگارها که نباید جانب​داری می کردیم و فقط وظیفه​مون اطلاع رسانی بود، به اون رنگ و جلایی دادیم که لایقش نبود.

مساله اصلا سخت نیست! قبل از اینکه بخوام بگم دیگران چه باید بکنن و چه نباید بکنن، به خودم، نیک​آهنگ کوثر خواهم گفت که بچه! برو گذشته خودت رو یه نگاه بنداز، ببین چه خطاهایی کردی در گذشته، چه کارهایی بوده که می​تونستی نکنی، چه کارهایی رو بهتر بود انجام بدی و ندادی، بعد واسه دیگران تعین تکلیف کن.

من در سال​های گذشته خطاهایی کردم که اجتناب پذیر بودند. به عنوان مثال، بیخودی وارد درگیری​های وبلاگی می​شدم. غیرتی می​شدم و می​خواستم چش و چار طرف رو در بیارم! حالا که مثلا چی بشه؟ بابا دو روز می​خوایم مطلب بنویسیم و مطلب همدیگه رو بخونیم. گیرم از مطلب فلانی لذت نبردم، با اون یکی بیشتر حال کردم. اصلا این وبلاگ چی هست که آدم خودشو واسه​اش جر بده؟ شده عین ماتریکس! اون بر تو حاکمه نه تو بر اون! وقتی پارسا صائبی تصمیم گرفت بی​خیالش بشه، درک می​کردم چی داره می​گه. ما قراره این وسط چی رو مثلا ثابت کنیم؟ اگر وبلاگ مثلا می​خواد جایی برای ارتباط باشه و مکالمه، چرا طوری رفتار می​کنیم که در گفتگو بسته شه؟ محکوم کردن​ها، متهم کردن​ها و ... تمام اون چیزهایی هستن که معمولا مرتکبش می​شیم ولی حواس​مون فقط به کارهای بقیه هست.

اگه می​تونیم به درد خودمون بخوریم، شاید به درد بقیه هم خوردیم، در این صورت ادامه دادن فایده پیدا می​کنه.

Labels: