یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, August 15, 2007
دلايلی برای عدم توصيه
پراکنده​گويی​های اول صبح پنج​شنبه

اين دو سه شب اينقدر کار من در خبرگزاری سنگين بوده که نای نوشتن درست و حسابی هم نداشته​ام. فردا شب هم امتحانی داريم به روز رسوايی که وقت نکرده​ام کتاب ۴۰۰ صفحه​ای​اش را بخوانم.

هنوز دارم به چه بايد کرد و چه نبايد کرد داور فکر می​کنم.

خيلی سخت است که در بازار سياست بخواهم توصيه​ای بکنم. دو سال پيش، فقط نوشتم که رای نمی​دهم. اصلا هم به کسی توصیه نکردم که با من همراه شود. گفتم که تا پاسخ سوالاتم را نگیرم، دلیلی برای مشارکت نمی​بینم. همین. وقتی کاندیداها پاسخ​گوی اعمال سابق​شان نباشند، چگونه مسوولیت کارهای آینده​شان را خواهند پذیرفت؟

تنها توصيه من به چند نفر از دوستان نزديکم اين بود که وارد بازی هاشمی رفسنجانی نشوند، و وقت و سرمايه و زندگی​شان را در ستاد او حرام نکنند. دوست بسيار عزيز ميليون​ها تومان خرج کرد و اطرافيان هاشمی بعدها اصلا منکر کل ماجرا شدند.

ماجرا اين است که وقتی به کسي اعتماد نمی​کني، وقتی در مواقعی خاص از او ترسيده​ای و قدرتش گاه تهديد کننده بوده، چگونه می​توانی به ديگران توضيه کنی که به او اعتماد کنند؟ شايد سياست بازار حداقل​ها باشد، ولی به گمان من ماجرای آينده سياسی ايران به اين سادگی​ها نيست.

هاشمی زيرک است، می​داند چطور تعدال رقيب را به هم بزند، اما وقتی اين کار را می​کند که به نفعش باشد. همين هاشمی در سال​های بعد از دوم خرداد وقتی از اصلاح​طلبان در انتخابات مجلس ششم ضربه خورد، از طريق مجمع تشخيص مصلحتش، فشاری به دولت می​آورد که گويی مجمع قوه چهارم کشور است. اگر ميدان سياست در ايران بازار بورس است و فقط بر اساس سهم خودت از تبادل بورس بخواهی نفعی به مردم برساني، بخواهی با سرمايه​گزاری مردم بر ثروت خودت بيافزايي، می​شوی هاشمی. کسانی هم که به او نزديک​ترند از اين ماجرا سهمی بر خواهند گرفت. منطق طرفداران کارگزاران اين است که کرباسچی و هاشمی درست است که اين بلاها را سر مردم آوردند ولی...ولی چی؟ ما از توسعه ناپايدار ضربه خورده​ايم. توسعه ناپايدار فضا را برای طبقات مختلف آنقدر تنگ کرد که نتيجه​اش عدم اعتماد به هاشمی تا جایی بود که که هر کسی رقيبش می​شد در انتخابات نهايی سوم تير ۸۴ نتيجه را می​برد.

امروز مردم نمی​دانند نتيجه کارهای زودگذر دوران سازندگی چيست. فردا پس​فردا که تق پل​ها و سدها و کارخانه​های زپرتی در آمد، نتيجه​اش را خواهيم ديد. فکر می کنيد کسی می​توانست از سياست​های اقتصادی دولت سازندگی انتقاد کند؟ از مهندس سحابی بپرسيد که ماجرای دستگيری​اش در دوران هاشمی به توصيه چه کسی بوده است؟ يادداشت​های عبدی در سلام که بدون جواب نماند. سکوتش در برابر عمليات وزارت اطلاعات از مسووليتش می​کاست؟

مساله اين نيست که بگوييم هاشمی مثبت است يا منفی؟ من نوعی نمی​توانم به کسی توصيه کنم که چيزی خوب است يا بد، فقط ​می​توانم دلايل خودم را برای عدم اعتماد به او بنويسم. اگر زمانی خيال می​کردم که کارهای هاشمی به نفع آينده مملکت است، الان چنين توهمی ندارم. البته اين دليل نمی​شود که حق با کسانی که طرفدار او هستند نباشد. شايد آنها او را باور دارند. من يکی ندارم!

Labels: