پراکندهگويیهای اول صبح پنجشنبه
اين دو سه شب اينقدر کار من در خبرگزاری سنگين بوده که نای نوشتن درست و حسابی هم نداشتهام. فردا شب هم امتحانی داريم به روز رسوايی که وقت نکردهام کتاب ۴۰۰ صفحهایاش را بخوانم.
هنوز دارم به چه بايد کرد و چه نبايد کرد داور فکر میکنم.
خيلی سخت است که در بازار سياست بخواهم توصيهای بکنم. دو سال پيش، فقط نوشتم که رای نمیدهم. اصلا هم به کسی توصیه نکردم که با من همراه شود. گفتم که تا پاسخ سوالاتم را نگیرم، دلیلی برای مشارکت نمیبینم. همین. وقتی کاندیداها پاسخگوی اعمال سابقشان نباشند، چگونه مسوولیت کارهای آیندهشان را خواهند پذیرفت؟
تنها توصيه من به چند نفر از دوستان نزديکم اين بود که وارد بازی هاشمی رفسنجانی نشوند، و وقت و سرمايه و زندگیشان را در ستاد او حرام نکنند. دوست بسيار عزيز ميليونها تومان خرج کرد و اطرافيان هاشمی بعدها اصلا منکر کل ماجرا شدند.
ماجرا اين است که وقتی به کسي اعتماد نمیکني، وقتی در مواقعی خاص از او ترسيدهای و قدرتش گاه تهديد کننده بوده، چگونه میتوانی به ديگران توضيه کنی که به او اعتماد کنند؟ شايد سياست بازار حداقلها باشد، ولی به گمان من ماجرای آينده سياسی ايران به اين سادگیها نيست.
هاشمی زيرک است، میداند چطور تعدال رقيب را به هم بزند، اما وقتی اين کار را میکند که به نفعش باشد. همين هاشمی در سالهای بعد از دوم خرداد وقتی از اصلاحطلبان در انتخابات مجلس ششم ضربه خورد، از طريق مجمع تشخيص مصلحتش، فشاری به دولت میآورد که گويی مجمع قوه چهارم کشور است. اگر ميدان سياست در ايران بازار بورس است و فقط بر اساس سهم خودت از تبادل بورس بخواهی نفعی به مردم برساني، بخواهی با سرمايهگزاری مردم بر ثروت خودت بيافزايي، میشوی هاشمی. کسانی هم که به او نزديکترند از اين ماجرا سهمی بر خواهند گرفت. منطق طرفداران کارگزاران اين است که کرباسچی و هاشمی درست است که اين بلاها را سر مردم آوردند ولی...ولی چی؟ ما از توسعه ناپايدار ضربه خوردهايم. توسعه ناپايدار فضا را برای طبقات مختلف آنقدر تنگ کرد که نتيجهاش عدم اعتماد به هاشمی تا جایی بود که که هر کسی رقيبش میشد در انتخابات نهايی سوم تير ۸۴ نتيجه را میبرد.
امروز مردم نمیدانند نتيجه کارهای زودگذر دوران سازندگی چيست. فردا پسفردا که تق پلها و سدها و کارخانههای زپرتی در آمد، نتيجهاش را خواهيم ديد. فکر می کنيد کسی میتوانست از سياستهای اقتصادی دولت سازندگی انتقاد کند؟ از مهندس سحابی بپرسيد که ماجرای دستگيریاش در دوران هاشمی به توصيه چه کسی بوده است؟ يادداشتهای عبدی در سلام که بدون جواب نماند. سکوتش در برابر عمليات وزارت اطلاعات از مسووليتش میکاست؟
مساله اين نيست که بگوييم هاشمی مثبت است يا منفی؟ من نوعی نمیتوانم به کسی توصيه کنم که چيزی خوب است يا بد، فقط میتوانم دلايل خودم را برای عدم اعتماد به او بنويسم. اگر زمانی خيال میکردم که کارهای هاشمی به نفع آينده مملکت است، الان چنين توهمی ندارم. البته اين دليل نمیشود که حق با کسانی که طرفدار او هستند نباشد. شايد آنها او را باور دارند. من يکی ندارم!
Labels: پراکنده