از امروز رسما زندگی بعد از امتحان آغاز میشود! اينقدر کار عقب افتاده دارم که نگو و نپرس.
در ترم دوم گمانم نتوانستهباشم آبروداری کنم و چندتايی 'ب' کله گنده جانشين 'الف'ها بايد شده باشد. حالا کو تا کارنامه را بدهند دستمان. من تقريبا يک ماه سر کلاسها نرفتم و خب البته آثارش بايد در ورقهها مشخص شده باشد! ولی کلا فهمیدم خالیبندی نتایج نسبتا خوبی در بر دارد! در ضمن اگر بلدید کاریکاتور بکشید، جواب تکمیلی یکی از سوالهای سخت را با کاریکاتور بدهید!
حالا بايد بنشينم و کارهای عقب افتاده راديو را درست کنم، بعدش هم میخواهم کارهای نمايشگاهم در جايی که بعدا خواهم گفت-در اروپا است البته - با اجرايی جديد بکشم.
شریعتی و غیره
اين چند روزه هم تفريح من شده خواندن مطالب گنجی در باب شريعتی و دفاع طرفداران شريعتی از 'دکتر'. راستش سواد من به شریعتی قد نمیدهد! بچه که بودم، کتابهایش از دست بزرگترها که میافتاد، من هم میخواندم به خیال خودم. اگر هم چیزی در سالهای دبیرستان خوانده بودم، به کل از حافظهام رفته. حس من این است که شریعتی نزدیک به سی و چند سال پیش این حرفها را زده، خیلی هم زود در چهل و چند سالگی جانش را از دست داده و هیچگاه امکان بازخوانی کارهای خودش را هم نیافته. نتوانسته ببیند که طرفدارانش به چه مسیرهایی افتادهاند و درست و غلط کار کجا بوده؟
مطمئنا در بازار کساد اندیشه مملکت ما، وجود کسی که بیاندیشد و رزق و روزیاش از حاکمیت نباشد، غنیمت است. پس ارزش و منزلت شریعتی جای خودش را دارد، اما این باعث نمیشود که نقد مستقل دیدگاههای او را نفی کنیم. میخواهم شروع کنم به خواندن آثارش و بعد نظرات موافقین و مخالفین را بخوانم. به عنوان مثال اکبر که تازگی گیر داده به دیدگاههای شریعتی، و میدانم که مسلسلوار پیش خواهد رفت. مطلب یوسفیاشکوری را هم دیشب خواندم. آن هم نکات جالبی را در خود داشت.
باز هم توصیه
چند روز پيش هم رفيقی بعد از مدتها تماس گرفت و کلی در باره "توصیه" و "چه بايد کرد" با من حرف زد. مخام را کاملا میخواست تیليت کند! داداش! به نظر من روزنامهنگار فقط میتواند خبررسانی کند و تحليلش از وقايع را بگويد. حالا با هر سبکی. اينکه مردم چه بايد بکنند و چه نبايد بکنند به خودشان مربوط است.
Labels: پراکنده