یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, September 10, 2007
پست شماره ۴۴۴۴
يک هفته استراحت روزآنلاينی

اين يک هفته استراحت باعث شده بتوانم سر فرصت کار بقيه را نگاه کنم و مروری کنم مزخرفات خودم را.

بايد اعتراف کنم که کار کردن در تحريريه مجازی سخت​تر از کار کردن در تحريريه واقعی است. با اين همه، کمک دوستان سردبيری روزآنلاين در مواقع مختلف کمک کرده از کارم راضی​تر باشم. می​خواهم در اولين فرصت بعد از سال​ها به کلاس طراحی بروم و کمی اندوخته​ها را بازيافت کنم. طراحی برای يک کارتونيست مثل نرمش برای ورزشکار می​ماند. طراحی نکني، کارت زار است. البته هيچگاه طراح خوبی نبوده​ام، اما نگذاشته​ام اين ضعفم باعث تنبلی فکری​ام بشود.

احتمال توقف انتشار ماهنامه گل​آقا

اين چند روز فرصت نشد در باره احتمال توقف انتشار مجله گل​آقا حرفی بزنم. ناراحتم کرد. ۱۶ سال پيش همين روزها به گل​آقا پيوستم و زندگی​ام رنگ ديگری به خود گرفت. با کسانی آشنا شدم که معلم​هايم شدند، چه در کار و چه در زندگی. بعضی از بهترين دوست​هايم را از زمان گل​آقا دارم.

نمی​توان از اين نکته غافل ماند که وقتی مرحوم صابری گل​آقا را تعطيل کرد، می​دانست در وضعيت سياسی سال​های بعد امکان حضور فعال نخواهد داشت، و ما چه می​دانستيم که با هفته​نامه، خود "گل​آقا" هم از ميان ما خواهد رفت.

صابری برای من فراتر از يک مدير بود. فراتر از يک دوست بزرگ​تر. چند باری که با او در مواردی مشورت کردم، موفق بودم و در مواردی پشيمانم که چرا نظرش را نپرسيدم.

شايد تلخ​ترين لحظه​ای که از آن هنوز راضی​ام، لحظه جدايی​ام از گل​آقا بود. انگار نمی​خواستم با تجربه​ای تلخ از مجموعه جدا شوم. نمی خواستم ديگری عامل جدايی​ام باشد و دوست داشتم خودم انتخاب کننده باشم.

مي​دانستم جدايی از خانواده گل​آقا بی​هزينه نخواهد بود. ولی اين ريسک​پذيری واجب بود.

وبلاگستان ۶ ساله شد

اين روزها سالگرد وبلاگستان فارسی هم هست؛

خداوند به سلمان جريری خير دهاد. به ذبيح​الله منصوری هم! ذبيح​الله منصوری مترجمی بود که از خودش حرف​های زيادی در می​آورد و البته باعث گسترش فرهنگ کتاب​خوانی هم شد. منضوری جاعلی بود با تاریخ مصرف مشخص. خدایش بیامرزاد!

ترک عادت

يک ماهی است وبلاگ عکسم را فعال نکرده​ام. دليل دارد. ميخواهم در نگاهم به اطراف اندکی تجديد نظر کنم. می​خواهم چند تا لنز جديد هم بگيرم که البته حال هم می​کنم با اين کار!

درس لعنتی

خبر دادند که دو واحد ديگر را هم بايد بگذرانيم! وای! من از درس خواندن بدم نمی​آيد، ولی واقعا با کار زياد و مسووليت فراوان، دهان آدم صاف می​شود. البته خوشبختانه سردبير سابق يکی از روزنامه​ها قرار است بياد اصول نوشتن را به بيشتر با ما تمرين کند. اين را به فال نيک می​گيرم. من بدم می​آيد سواد نوشتن درست و حسابی نداشته باشم، بدهم يکی ديگر برايم به انگليسی بنويسد آنوقت به اسم خودم آبش کنم اين طرف و آن طرف!

رمضان هم رسيد

ای ماه عزيز که هميشه در آن چاق می​شوم! چاکرت برم! حالی به حولی! آشت رو بروم. فرنی​ات رو بخورم! زولبيا باميه​ات رو بلمبونم...اين هم روايتی س-ک-س-ی ما از ماه رمضان!

Labels: