من امروز از آن روزهای گیجولیام هست!
داری توی واگن قطار رد میشوی که صندلی خالی پیدا کنی و آشنایی را ببینی و یکهو اسمش از ذهنت بپرد! به روی خودت نیاوری و او هم به روی خودش نمیآورد و چند صندلی آنطرفتر مینشینی که اگر اسمش یادت آمد بروی و سلام کنی...
میدانی که طرف متوجه تو شده ولی این حافظه الدنگ تو کاملا خاموش شده!
خلاصه آلزایمر هم بد دردی هستها!
Labels: فراموشی