یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, October 30, 2007
نگاه دو روزه‌ای به مجارستان
آدم نمی تواند با ۴۷ ساعت اقامت در یک کشور به یک نظر قاطع برسد، اما بی‌نظر هم نمی تواند بماند.

اول، هواپیمایی مجار، یا مالو، خیلی هسته‌ای(تخمی) بود. بعضی از مهماندارانش نمی‌توانستند درست انگلیسی صحبت کنند. انگار مساله زبان مشکل چندانی برای این جماعت نیست. هواپیمایش خیلی تمیز نبود. برای یک شرکت هواپیمایی که وارد معامله با هواپیمایی‌های بزرگ اروپایی و آمریکایی شده، این یک امتیاز محسوب نمی‌شود.

مسافران: وقتی هواپیما فرود آمد، یک دقیقه دست زدند. کف کردم.

فرودگاه: خیلی تر و تمیز نبود. برخورد افسران گمرک با مسافران متفاوت بود. همچنین خانم کارمندی که باید به من کارت پرواز را می‌داد، نمی‌دانست با گذرنامه ایرانی‌ام چه کند. مرا ۱۲ دقیقه معطل کرد، تا بالاخره خودم برایش توضیح دادم که چی به چی است. قبلش نگذاشت.

سالن ترانزیت: افتضاح، گرم، بدون تهویه هوای درست و حسابی. باور کردنی نبود که مسافرانی که می‌خواستند به تورنتو بیایند، یک ساعت در صف مانده بودن و بشدت عرق می‌ریختند.

جاده‌ها: از بوداپشت(بوداپست) تا شهر پیچ، نزدیک به سه ساعت راه است. شرکت‌هایی کار حمل و نقل مسافران به فرودگاه و بالعکس را انجام می دهند. هزینه‌اش هم برای رفت و و آمد نزدیک به صد دلار می‌شود که منطقی است. جاده‌های قدیمی بین شهری بعضا بازمانده از عهد کمونیست‌هاست و خیلی آباد نیست، ولی بزرگراه‌های محدود خوبی دارد.

خودروها: همه جور اتومبیلی می‌توانید پیدا کنید. از لادا و دیگر خودروهای روسی عهد دقیانوس تا آخرین مدل‌های اروپایی. دلم تازه شد وقتی پژو دیدم! این نبود پژو در کانادا مرا دچار نوستالژی بدی کرده است.

روستاها و شهرها: توی راه سه ساعته به خوبی بافت روستایی پیشرفت نکرده را می‌توانستی ببینی. کلیساهای بین راه و دسته گل بر نمادهای مذهبی نشان از اعتقادات حد اقل بخشی از مجارها به مقدسات دارد. معماری شهرها دوگانه است، قدیمی‌اش چیزی شبیه بازمانده‌های امپراطوری اطریش و جدیدش حاصل تحولات قرن بیستم در دوران کمونیست‌ها.

میراث فرهنگی: برایم جالب بود وقتی می‌دیدیم مسجد دوران عثمانی را فقط با قرار دادن یک صلیب بالای هلال اسلامی حفظ کرده‌اند. می‌توانستی دوره‌های مختلف سیاسی و اجتماعی را در میدان اصل شهر پیچ ببینی.

فروشگاه‌‌ها: در کوچه منتهی به میدان اصلی شهر، نمایندگی‌های مارک‌های مهم را می‌بینی. در "مال" یا پاساژ بزرگی که یک کیلومتر پایین تر است، نمامی نمادهای غربی شدن را می‌بینی و لمس می‌کنی. حس می‌کنی دوست دارند هر چه زودتر به بقیه دنیا بپیوندند، ولی به چخه قیمتی، معلثم نیست.

تکدی‌گری: چیزی که فراوان بود، گدا! می‌گویند این گداها از روز خروج از اردوی کمونیسم سر وکله‌شان پیدا شد. در جاده، راننده چند بار زنان خیابانی را نشانم داد که می‌توانستی "زنان جاده‌ای" هم نام‌گذاری‌شان کنی. می‌گفت خود را به ۴۰۰۰ فورینت تا ده‌هزار فورینت می‌فروشند. هر یورو چیزی در حدود ۲۴۵ فورینت است.

قیمت بنزین: قیمت بنزین در مجارستان بین ۲۷۰ تا ۳۰۰ فورینت است. قیمت بنزین در پمپ‌های شرکت‌های مختلف متفاوت است، مثلا قیمت بنزین در پمپ لوک‌اویل ارزان‌تر از پمپ بنزین‌های دیگر بود.

قیافه مردم: راستش در سفر به کرواسی شنیده بودم که کروات‌ها خودشان را برتر از همسایه‌های خود می‌پندارند، ولی تا زمان سفر به مجارستان باورم نمی‌شد که چقدر حق با کروات‌ها بوده است. خوشگل و خوش‌تیپ دارند، اما میازن فراوانی‌اش تو را اندکی نا امید می‌کند. تا دلت بخواهد زن‌های مسن با موهای رنگ کرده قرمز و نارنجی می‌بینی با پوست‌هایی بشدت شکسته.

Labels: