راستش مطلبی نوشته بودم و برش داشتم، در باب انتخابات، چرا که میدیدم لزومی ندارد از دیدگاهی که نمیخواهم توجیه اش کنم حرفی بزنم. اما دو سه نفر از دوستان ایمیلی گفتند بحث را بهتر است زنده نگه دارم...
من آدمی نسبتا یکدنده هستم. اگر کسی مجابم نکند، نمیپذیرم منطقی را که تبلیغاش میکند. اگر تبلیغ هم بر پایه منافع و تلاقی منافع و ... باشد، خیلی سخت زیر بار میروم.
معتقدم رای دادن در وضعیتی که حقوق رای دهنده جوکی بیش نیست و آزادی انتخاب عملا به تاریخ پیوسته و اصلاحطلبان و تکنوکراتها در عمل اهمیتی به رای مردم نمیدهند مگر آنکه خودشان انتخاب شوند.
کسی نیستم که بخواهم راه حلی بدهم، در نتیجه پیشنهاد هم نمیکنم کسی روال مرا در پیش بگیرد. به عنوان یک فرد، به عنوان صاحب یک رای، گمان میکنم به رایام خیانت شده. یک شهروند که هم حقوقی دارد، هم وظایفی دارد، هم مشارکت میکند، لابد می تواند مطالباتی هم داشته باشد. اگر بقیه به چنین حسی نرسیدهاند، نمیتوانم و نمیخواهم مجابشان کنم
یکی از چیزهایی که خودم را بابتاش سرزنش میکنم، موضع گرفتن به نفع یک کاندیدا و یک گروه است. گروهی که حاضر نشد از حقوق مردم دفاع کند و فقط تظاهر میکرد به حقمداری و آزادیخواهی. پای صحبت ایدئولوگ جماعت که بنشینید می بینید همه ماجرا و استفاده از روزنامهنگاران و دانشجویان و فعالان برای کسب و در نهایت حفظ قدرت بوده و چانهزنیهایی که اقلیتی از آن نفع میبردند. احساس میکنم با کارهایم باعث فریب مخاطبانی شدهام. با آنکه نقش من در فریفتن مردم کسری از بسیاری از همکارانم نبوده است. تنها میتوانم بگویم اشتباه کردهام بی آنکه بدانم کارم خطا بوده است.
امروز بعد از این همه سال، گمان میکنم میدانم تبلیغ چیزی که از اعماق وجودم به آن اعتقاد ندارم کاری نیست که بخواهم انجام دهم. من نمیتوانم بگویم رای دادن به کسانی که تنها نگرانیشان تایید صلاحیت خودشان است و بازگشت به قدرتی که توان استفاده از آن را نداشتند کاری به صلاح آینده کشور است.
در پایان، گمان میکنم ما روزنامهنگارها نباید مبلغ کسی باشیم!
Labels: رای، رای و باز هم رای