امروز اولین برف شهر ما آمد. هوا اندکی سرد شده.
یادم به اولین زمستانم در کانادا افتاد.
برای ایرانیانی که از سرما میترسند و اسم کانادا اندکی میلرزاندشان، باید گفت که ترس از سرما، از خود سرما بدتر است.
سال اول، مرا ترساندند که نباید از نوامبر به بعد سوار دوچرخه شوم و منجمد خواهم شد و از این حرفها. بعدها وقتی دیدم که جماعت کانادایی در سرمای تورنتو دارند روی برف با دوچرخه این طرف و آن طرف میروند، فهمیدم که حماقت چندان هم بیمزه نیست و به آنها پیوستم.
البته امسال به خاطر فشار کاری و زمان کم ترجیح میدهم که کمتر از بلاهتها از من سر بزند!
چیزی که اینجا دهان آدمهای تازه وارد را ممکن است اندکی صاف کند، باران یخی است. وقتی روی زمین مینشیند، به سرعت یخ میزند و جان میدهد برای سر خوردن. من سه سال پیش چنان تجربه کردم این لیز خوردن را که نگو و نپرس
الان هم قطار دیر کرده و تصادفا در ایستگاه یک خط اینترنت بیسیم دارد به ما حال میدهد، دیدم حیف است از آن سو استفاده نکنم!
Labels: زمستان آمد