یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, January 02, 2008
ساده انديشی يا واقع​بينی؟
ديدن يک فيلم کمدی-سياسي، نمی​تواند آدم را با همه واقعيت​های سياسی آشنا سازد. با اين همه، شناخت موقعيت قدرت در پاکستان برای يک ناظر نه چند دور و نه چندان نزديک اندکی متفاوت از آن چيزی است که بعضی از دوستان مشاهده کرده​اند.

با يکی از رفقای پاکستانی​ام که روزنامه​نگار است در باره قدرت​گيری طالبان حرف می​زدم. در مورد قدرت نظاميان و نیروهای اطلاعاتی پاکستان و تاثيرگذاری سياسيونی مثل نواز شريف و بوتو.

معتقد بود که نظاميان پاکستان در عمل پرورش دهنده طالبان بودند و اين برنامه​ای بود که بوتو يا شريف نمی​توانستند تغيير چندانی در آن ايجاد کنند. در سال​های ۱۹۸۰، تعداد زیادی از نظامیان پاکستانی با قبایلی که در مرز افغانستان می زیستند همراه شدند و این همراهی البته با هماهنگی ایالات متحده و عربستان صورت گرفت. عربستان هم البته سرمایه​گزاری وسیعی در پاکستان و "مدرسه" ها کرد.

از ۱۹۷۷ تا کنون، قدرت اصلی در دست چه گروهی بوده است؟ آیا سیاستمداران پاکستانی می​توانسته​اند به این راحتی از زیر سایه ارتش تمامیت خواه بیرون بیایند؟

از سوی دیگر، سو​استفاده​های مالی و پرونده​های پول​شویی سیاستمداران همیشه بلای جان آنان و طرفداران​شان شده که نمی​توانسته​اند به راحتی سر بالا کنند. خاندان زرداری و بوتو از این بابت ضرر زیادی به پاکستان و خودشان زدند، هر چند بعضی از اتهامات ناشی از پرونده​سازی​های سیاسی​ای بوده که بخشی از قدرت برای بیرون راندن این خاندان از سیاست بر آنها وارد کرده است.

ما به کجا می​رویم؟

يادم آمد به رفيقی از رفقای حوزه هنری که اهل سپاه بود و می​گفت خيلی از اهالی تندروی سپاه دوست دارند قدرت اين نهاد و تاثيرگذاری​اش در سياست مثل ارتش پاکستان باشد. در سال ۱۳۸۵ گزارشی منتشر نشده خواندم از يکی از بچه​های روزنامه​نگار که به عراق رفته بود. در ظاهر برای زيارت. می​گفت بعضی از زائرين، بچه​های سپاه بودند و بعد از رسیدن به مقصد از کاروان جدا شدند. گزارش​های شفاهی در این باب کم نبوده است.

من نه به عراق رفته ام و نه علاقه​ای دارم آنجا بروم، ولی همکارانی داشته​ام که به عراق رفته​اند و گفته​هایی مشابه تحویلم داده​اند. بدون شک ما نمی​توانیم به این راحتی از خیر عراق بگذریم، اما حضور نظامیان ما در عراق هرچند با شعارهای دولت​مردان ما نمی​خواند، اما برای من یادآور حضور نیروهای پاکستانی در جنوب افغانستان است. حضوری متفاوت اما انگار به دنبال نتیجه​ای که فقط بخش توسعه​طلب ایران به دنبال آن است.

تا زمانی که اين جماعت نظامی در ايران حضور دارند و می​توانند در سياست دخالت داشته باشند، حضور خاتمی و الباقی تاثير چندانی روی وضع موجود نخواهد داشت. ممکن است نتيجه مثبتش توقف توليد بمب باشد، که البته بسيار هم جای تقدير دارد، ولی تفکر پشت این بمب و مدافعانش که سرجای خودشان هستند. امروز نشد، فردا. فردا نشد، شاید وقتی دیگر.

اينکه می​گويند سپاهيان از ورود به سياست نهی شده​اند، هميشه جای سوال داشته. مگر پديد آمدن سپاه برای کنترل ارتش نبود؟ مگر اينها هماره با بسيج جان​برکفان حاکميت نبوده​اند؟ مگر سياستی را که حاکميت اعمال می​کند، سياست نيست؟ مگر قلع و قمع نيروهای سياسی بر عهده اين جماعت نبود؟ همان​هايی که حاضر نشدند در دهه ۶۰ سلاح به دست بگيرند و در عمل نبايد با آنها برخورد می​شد، زندانی که بودند؟ از بچه​های توده​ای و اکثریت بپرسيد. برادر حسین و برادر حسین مگر از کجا آوار شدند بر سر زندانیان سال۱۳۶۲؟

وظیفه سازمانی سپاه آیا حفاظت از انقلاب نیست؟ خود همین موضوع ربطی به سیاست پیدا نمی​کند؟ آیا انقلاب همیشه بر یک پاشنه می​چرخد؟ آیا همیشه باید در شرایط انقلاب باشیم؟ آیا حفظ این شرایط توجیهی برای در قدرت ماندن اقلیتی خاص نیست؟ و ...

---

نمی​توان گفت هر اتفاقی در پاکستان افتاده در ایران هم خواهد افتاد. به هیچ وجه. اما اینکه خیال کنیم برادران عزیز از قدرت​طلبی ارتشیان پاکستان مبرا هستند و فقط اهل خدمتند هم نمی​تواند قابل اعتماد باشد. می​تواند؟

Labels: