ده-یازده سال پیش، درگیر انتشار خبرنامهای برای یک کنفرانس بینالمللی بودم. با اعصابی خرد و قلبی نا مطمئنه! يکي از بچهها میگفت نگرانی ما بابت درست شدن سروقت مسائل بيخود است. گفت که در مملکت امام زمان، اصلا نبايد نگران چيزی بود! در اوج عصبانيت از او پرسيدم منظورش چيست؟
گفت: وقتی هيچ چيزی سر جای خود نيست، نادانترين آدمها در راس امور هستند، علنا میبينی چه دزدیهای میشود و مورد تاييد بالاترين مقامهای کشور قرار میگيرد و کسي جيکش در نمیآيد، آخر سر هم چرخ مملکت هم دارد میگردد و مردم هم نانشان را میخورند، خب، بايد همه امور دست نيرويی ماورا باشد ديگر. در نتيجه به اين مملکت میگويند مملکت امام زمانی.
راستش را بخواهيد، مشکل اصلی مملکت ما نديدن است. میخواهيم پروژهای را به انجام برسانيم، نمیدانيم که بايد به طور همزمان چند کار صورت گيرد تا نتيجه دلخواه حاصل شود. جادهای را میکشيم، بعد يادمان میآيد که بايد از زير آن لوله گاز و کابل برق را هم عبور دهيم. سد میسازيم، بعدش يادمان میآيد که بايد حوزه آبخيز سد را مديريت کنيم و نگذاريم مواد آواری بعد از هر سيل به مخزن سد سرازير شود و عمر را سد را کاهش دهد. در يک محله کوچک ده تا برج میسازيم بیآنکه بدانيم وضعيت فاضلاب، ترافيک، فضای سبز و ... مورد نيازمان چيست؟
نياز به منبع حرارتی در زمستان که نياز جديدی نيست. بزنيم به تخته، گاز هم داريم. برای مصرف چند مملکت به جمعیت ایران خودمان.
میخواهیم گازمان را صادر کنیم، ولی هنوز برآوردی از میزان مصرف داخلیمان نداریم. شبکه داخلی کشش لازم را برای رساندن گاز به بسیاری نقاط دوردست را فاقد است.
فرهنگ مصرف، نداريم! خانهسازان نسبتا بیشرف ما بیآنکه به شاخصههای انرژی توجه داشته باشند، هر آشغالی را به بيشترين قيمت تحويلمان میدهند. خودمان انگار فقط میخواهيم گليم خودمان را از آب بکشيم بيرون، در نتيجه فلان لق بقيه هم ميهنان نسبتا عزيز.
مشکل خود ما هستيم. از شهروند عادی گرفته، تا خانواده و نهايتا دولت. بعد از جنگ، فرهنگ مصرفی آرام آرام حاکم شد و بر اساس همان فرهنگ، خودمان ترتيب خودمان را داديم. این همه مرکز فرهنگی درست شد، ولی کدام فرهنگ صحیح مصرف منابع را تولید کردیم؟
یک شوخی بزرگ این بود که سازمان بهینه سازی مصرف سوخت که دو سالی مشاورش بودم، از نظر مصرف بهینه انرژی بدترین ساختمان ممکن را در اختیار داشت و چهار برابر و نیم حد استاندارد انرژی مصرف میکرد. وزیر نفت، از خودرویی استفاده میکرد که دو برابر حد لازم بنزین میسوزاند و در عین حال مبلغ بهینه سازی مصرف سوخت هم بود. رئیس سازمان حفاظت محیط زیست سوار یک خودرو آلاینده محیط زیست میشد و کافی بود این مساله را به به دکتر حجت بگویی تا گردنت را از جا بکند.
ارزش سوخت را نمیدانيم. ارزش آب تهران را ندانستهايم. نمیدانيم که داريم ماتحت مبارکمان را بهترين آب دنيا میشوييم. خودروهای کثافتمان را با آن آب چند روزی مثل عروس میکنيم.
مساله دردناک اين است که همبستگی ملی وجود ندارد. سياست گند زده به همگرايی ملی. اگر من شيرازی که سردم شده درک میکردم با نگه داشتن حرارت خانه ام روی ۲۰ درجه سانتيگراد به جای ۲۵، میتوانم به هموطنی ديگر در نقطهای دوردست که دارد از سرما میميرد و گاز ندارد کمک کنم، حتما اين کار را میکردم، ولی کو درک؟ پول گازش را دارم، فلان لق بقيه. اصلا تقصير دولت است. به جای آنکه گاز را صادر کند، بايد گاز را به همه نقاط بکشاند و خودمان هرقدر خواستيم مصرفش کنيم. پولش را میدهيم خب!
ما واقعا سختی نکشیدهایم! بلد نیستیم صرفهجویی کنیم. مصرف بهینه خسیسبازی نیست. یاد نمیگیریم و به بچههای خودمان هم نمیآموزیم.
از ماست که برماست.
Labels: مصرف