بعضی از دوستان معتقدند که بايد به خاطر فضای جنگي، برای نشان دادن اتحاد به دشمن، بدون در نظر گرفتن مسائل مختلفی که در طول ساليان گذشته گريبانگيرمان بوده در انتخابات شرکت کنيم.
چند نکته خاص وجود دارد:
دولت هماهنگ با بالاترین مقامهای نظام سیاسی، با عدم شفافيت در مساله غنیسازی، سرکوب مخالفان و منتقدين سياسی و غير سياسي، از بين بردن آزادی رسانهها، موقعيت پرتنشی در صحنه بينالمللی ايجاد میکند.
حاکمیت، نیروهای سیاسی نزدیک به خود را نیز دیگر به راحتی تحمل نمیکند و با آمریکایی خواندن منتقدین خودی، عملا نشان میدهد که فضا به چه سمتی حرکت خواهد کرد.
رای دادن در هر شرایطی، تبدیل به وظیفه میهنی و دینی میشود تا دشمنان کشور حساب کار دستشان بیاید.
با توجه به آشنایی دستاندرکاران انتخابات به رایسازی، و عدم تحمل نهادهای ملی و بینالمللی نظارتی، امکان تقلب و رایسازی عملا فراهم میشود.
با نگاهی به گذشته، چند مساله را میتوان از لابلای تاريخ جستجو کرد.
ادامه جنگ و حفظ کشور در وضعيت پرتنش، عامل مهمی در تحکيم پايههای نظام به صورتی غير قابل اصلاح بود. منتقدين آرام آرام از صحنه سیاسی حذف شدند، و مخالفين هم يا وارد عمليات مصلحانه شدند، يا فراری شدند و زندانی و يا به دشمن پيوستند. حاکميت فضای ترس و "شل کن-سفت کن" از آن موقع نتيجه داد.
نگه داشتن کشور در وضعيتی به دور از آرامش امکان نديدن ضعفها را فراهم میکند و دوام و بقاي ساختاری که اصلاحناپذير مینمايد، در اين شرايط امکانپذير است.
سوال اين است که آيا تکرار همان وضع گذشته فقط آمار را بالا میبرد يا میتواند عاملی برای اصلاح يا تغيير باشد؟حاکميت از مردم میخواهد که در انتخابات شرکت کنند، بیآنکه رای مردم تاثيری در سرنوشتشان بگذارد. به عبارتي، به جای حاکميت مردم بر مردم، حاکميت اقليتی که قدرت و اقتصاد را در اختيار دارد بر مردم را شاهديم. به گمانم رابطه در ساختار دموکراتيک بايد دوطرفه باشد. تا زمانی که ساختار حاکم از رای مردم تنها جنبه تزئينیاش را مد نظر قرار میدهد، مردم چه انتظاری میتوانند از رای خود داشته باشند؟
سوال ديگر اينکه گزينههای موجود، و کسانی که عملا شانس عبور از صافی شورای نگهبان را دارند، چقدر توان بيرون راندن کشور از باتلاق خودساخته را دارند؟در سالهای پيش از مجلس ششم که حتی جناح راست خاتمی را جدی گرفته بود(۷۶-۷۸)، و اصلاح طلبان ضعف خود را در مقابل ساختار سلبی حکومت عيان نکرده بودند، رای مردم عاملی در تحولات کشور بود. وقتی ميزان تنش با آمريکا و اروپا در دوران هاشمی رفسنجانی روز به روز بيشتر میشد، ايجاد آرامش و زبان نرم خاتمی عملا در عرصه بيناالمللی نتيجهبخش بود. وارد درگيری با افغانستان نشديم(تابستان ۷۷) وزارت اطلاعات به عمليات حذف فيزيکی منتقدين اعتراف کرد(پاييز و زمستان ۷۷).
از طرف مقابل، ضعف دولت در جمع کردن ماجرای ۱۸ تير و ايجاد مجلسی ابتر و بیخاصيت (مجلس ششم)، نشان داد که اصلاحطلبان در رويارويی با قدرت، عملا هيچکارهاند و ول معطل.
اين گروه يک بار با تجديد نظر در سیاستها و شعارهای خود بعد از شکست سنگين مجلس چهارم، توانسته بود از طريق انتخابات رياست جمهوری در سال ۷۶، خود را به نحوی مثبت بازسازی کند. بعد از شکست در انتخابات شوراها در سال ۸۱، مجلس در سال ۸۲ و ریاست جمهوری در سال ۸۴، هنوز نتوانسته اعتماد عمومی را جلب کند و اين نمیتواند نکته مثبتی باشد. راه يافتن تنها چند کانديدای نام آور به شورای شهر تهران در مقابل اصولگريان چندان اميدوار کننده نيست.
آيا راهيابی گروهی از اينان که مطمئنا قویتر از مجلسيان دوره ششم نيستند، میتواند فضای کشور را تغيير دهد؟Labels: سوال