یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, February 04, 2008
و چرا؟
بر و بچه​های وبلاگ​نويس و وبلاگ​خوان، ممکن است بورقانی را نشناسند. فقط چيزی از اين طرف و آن طرف شنيده باشند و خوانده، ولی ندانند که مديريت يک ساله او از ماندگاری الباقی بسياری از مديران، ماندگارتر بود.

ديروز صبح داشتم خاطراتم را جستجو می​کردم. يادم افتاد به گفتگويی که برای روزنامه زن گرفتيم، در اوائل روزنامه. من و جواد کاظمی رفته بوديم دفتر بورقانی در میدان تختی. شنيده بوديم که دارند برايش مساله می​سازند. گمانم جواد، بحث نشریات زرد را پیش کشيد، و بورقانی از وجود آنها هم حمايت کرد. اگر خطا نکرده باشم، گفت بخش عمده روزنامه​خوان شدن خيلی​ها به خاطر وجود همان​هاست. برايم جالب بود. نگاه تبعیض آمیزی به نشریات نداشت.

من زمانی از مهاجرانی خوشم می​آمد، و بعدها نگاه خوبی به او نداشتم. بخصوص بعد از رفتن بورقانی از وزارت ارشاد. ظريفی می​گفت که ناراحتی مهاجرانی بابت اين است که معاونش از خودش جلوتر است و رسانه​ها به خاطر احمد بورقانی دارند پيشرفت می​کنند که با سياسی​بازی​های عطا نمی​خواند. مهاجرانی حراف بود و زنبور بی​عسل، و بورقانی اهل کار بود و مرد عمل. جلسه خداحافظی بورقانی از ارشاد و متلک مهاجرانی برای خیلی از ما سنگین بود. گیرم الان بعد از ۹ سال دارد توجیه می​کند. یادش رفته سعدی در باب دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی چه فرموده است.

فضای مطبوعات دوم خردادی چقدر می توانست پيشرفت کند اگر مديرانش مدل خاتمی بودند؟ احتمالا خيلی با وضعيت سال​های ۶۸-۷۱ فرق نمی​داشت. رشد کمی و کيفی رسانه​های چاپی در مدت مديريت بورقانی چند پله که چند طبقه فراتر از وضعيتی بود که تا قبل از آن تجربه کرده بوديم. من با گل​آقا شروع کرده بودم. گل​آقا فضايی نسبتا ضد سانسور بود، ولی خودسانسوری در آن بيداد می​کرد. شايد مرگ دلخراش سعيدی سيرجانی هم برای صابری گوشزدی بود که متوجه باشد به کجا می​توانست برود. در روزنامه همشهری هم وجود آدمی مثل عطريانفر که همه چيز را با سياست می​سنجيد، حتی وقتی نام آزادی بيان را می​آورد، برای بقای آزادی هم بايد می​ترسيدی. بعد از دوم خرداد که فضا ظاهرا آزادتر بود، سانسور در همشهری خفه​ات می​کرد.

بورقانی وقتی ديد هيات نظارت عملا به دستگاهی مشابه دادگاه مطبوعات دارد تبديل می​شود، معترض شد. هيات نظارت چه حقی داشت رسانه​ها را تعطيل کند؟

اگر مطالبی که دوستان و آشنايان بورقانی درباره​اش را خوانده باشيد، به يک نکته مشترک بر خواهيد خورد؛ "پای حرفش می​ايستاد". قول بيخودی نمی​داد. وقتی "یا علی" می​گفت، تا ته ماجرا می​رفت. امروز داشتم به رفیق خاتمی می گفتم که احمد، تنها مرد این سال​ها بود، و بی​عملی نمی​کرد و پای حرفش می​ایستاد. گمان می​کنید که رفیق خاتمی جوابی هم داشت بدهد؟

بورقانی ديدگاه سياسی داشت، ولی سياسی نبود. می​دانست روزنامه​نگار نمی​بايستی "حزبی" باشد و "حزبی" عمل کند. نمی​دانم از کجا آموخته بود که "حزبی" بازي، بلای جان رسانه است و تبديلش می​کند به بولتن، به پروپاگاندا.

وقتی خیلی راحت عطای سیاست را به لقایش بخشید، خیلی ها نفهمیدند تا کجای بازی را دیده. انگار در فرهنگ بسیاری از سیاسیون ما، کنار رفتن بی​مفهوم است. نمی دانند چه موقع باید کنار بکشند.

من و خيلی​های ديگر، رشد و شکوفايی خودمان را در سايه مديريت او می​بينيم. او مدير ما نبود، عضو دولت بود و ما آزاد، ولی عملا راهبر روندی بود که امروز حسرت لحظه​لحظه​اش را می​خوريم.

در دو روز گذشته با بسياری از دوستان مشترک گپ زده​ام. حال همه خراب است، حتی حال کسانی که سال​های سال از او بی​خبر بوده​اند.

نه، ما مرده پرست نيستيم. اصلا بحث مرده​پرستی نيست. به قول يارو گفتني، ما مرده​ايم و او زنده است. اصلا معنای مرگ چيست؟

Labels: