یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, February 07, 2008
پراکنده​نويسی​های يک شب برفی
امشب که از خانه زدم بيرون، چنان برفی می​آمد که نگو، من هم برای رسيدن به موقع به قطار، مجبور بودم در برف بدوم، آن هم در يک سربالايی تند. نفس مبارکم کم آمد ولی به موقع رسيدم. در قطار هم خوشبختانه وقت کافی داشتم که اندکی خاطرات گذشته را مرور کنم. ۸ سال پيش در چنين روزهايي، مهمان هم​بندی​های "۲۰۹" بودم. شب اول، يک آقايی هم سلولی من بود که متهم بود به اطلاع از سرقت اشيا عتقيه از یکی از موزه​ها. ظاهرا سال​ها از مديران ميراث بوده.بسیاری از اهالی مشهدی قدرت را می​شناخت و اطلاعات جالبی هم در مورد سوابق آنها داشت.

برايم تعريف می​کرد از خاطرات قبل از انقلاب و اينکه جماعت چگونه تبديل به همان چيزی شدند که زمانی عليه آن مبارزه می​کردند.

راستش اين چند روزه بعد از فوت احمد بورقانی در فکرم که چرا مديرانی مثل او اینقدر کمیابند؟ وقتی ديد نمی​تواند با چيزهايی کنار بيايد که مخالفشان بود، خيلی راحت کنار کشيد. بعدش هم "شاه سلطان​حسين"ترين معاون مطبوعاتی تاريخ را جايش نشاندند. يک "بله​قربان"گوی بالفطره.

امروز انگار کل مجموعه نظام "بله​قربان"گوها را می​پسندد. کسانی که هر چه به آنها ديکته می​شود، می​پذيرند. اين اسمش مردمسالاری دينی است. نه؟

خشت اول انقلاب کج گذاشته شد، و عملا با تحريف تعاريف و محو کردن قول​های اوليه، فرزندان انقلاب، فرزندان ديگر را خوردند و امروز به دست بقيه جر وا جر می​شوند.

اينکه خيال کنيم هم و غم خيلی از کسانی که در ۱۰ سال گذشته مطرح بوده​اند، اصلاح​طلبی بوده، به نظر من کمی مغالطه و مبالغه است. گرچه اصلاح​طلبی مفهومی مطلق نيست که قسم بخوريم کسانی در اين محدوده بوده​اند يا نبوده​اند. گمان کنم فرق است ميان چسبيدن به قدرت و دادن شعارهای مد روز با تلاش برای اصلاح و ورود به قدرت برای اعمال آن.

امشب مطلب ياسر را می​خواندم در باب نا​اميدی اصلاح​طلبان از اصلاح​طلبی. حرفش قابل درک است، ولی آيا واقعا اغلب کسانی که در محدوده قدرت بوده​اند، اصلاح​طلب محسوب می​شوند؟ من در مجموعه​های مختلفی کار کرده​ام که یا جزئی از احزاب دوم خردادی بوده​اند یا مرتبط. وقتی درون مجموعه هستي، آنقدر داغی که حالی​ات نمی​شود راهی که می​روی به کدام سو است، اما يک نگاه ساده از راه دور می​تواند مسير را برايت کمی مشخص کند.

اصلاح​طلبی، پوشش جديدی بود برای ماندن در قدرت. چه سياسی چه اقتصادي. وقتی بحث "خروج از حاکميت" جدی شد، می توانستی ترس دو طرف را ببينی. اين مساله کاملا به نفع دوم خردادی​ها بود، ولی عوامل مختلفی از جمله منافع اقتصادی گروهي، مانع کنار کشيدن می​شد. بورقانی اما می​دانست اگر به موقع کناره​گيری نکني، هم خاصيتت از دست می​رود و هم اعتبارت.

شاید بتوان گفت که "اصلاحات" و "اصلاح​طلبی" فاقد اصول بود، و همین بزرگ​ترین ضربه را به آن وارد کرد. دوم خرداد موجی بود که شاید می​شد از آن برای بهتر شدن ساختار استفاده کرد و نیروی اجتماعی را برای انجام تغییراتی، هزینه، اما برادران محترم انگار فقط موج​سواری را دوست داشتند و بس. هر موجی، زمانی فرو می​نشیند. آنها این را ندیده بودند.


به نظرم، اصرار بر التماس برای گرفتن تاييديه چند نفر بيشتر، هم تاييد ساختار غلط حاکم بر انتخابات است و هم از بين بردن اندک مايه و اعتبار باقی مانده. بعضی​ها اين روزها زمزمه "رای ندادن" را سر می​دهند، چيزی که تا همين چند ماه پيش اگر کسی حرفش را می​زد، به عنوان "تحريمی" نشانش می​کردند. التماس و التجا باید برای همه شهروندان باشد، برای حقوق همه، نه نزدیکان فامیلی و تیم خود.

الان سال​ها گذشته و می​فهمی ماجرای اصلاح قانون مطبوعات چه بوده. قدرت، نماینده سر به زیر می​خواست و بس. هر چه تعداد افسران سپاهی مجلس بیشتر می​شود، حاکمیت می​تواند بر مجلس "بله​قربان"گو بیشتر سوار بماند...

...

هم​سلولی می​گفت:"این همه زور می​زنی کاریکاتور سیاسی تند بکشی برای که؟"...استفاده اش را بقیه می​برند و خودت را می​اندزند ته چاه، اونایی هم که به مال و منالی می​رسند، اصلا یادشان خواهد رفت چه قول​هایی داده اند و فردا کجای کارند...این را از ما مشهدی​ها بپرس که چه می​گفتیم، الان چه می​کنیم!"

...

همیشه برایم سوال بوده که نماینده مجلس، نماینده مردم است و باید نظر رای​دهندگان را تامین کند یا نظر حاکم را؟ این چه نوع مجلسی است که فقط باید حرف حاکمیت را تایید کند نه رعایای محکوم به قبولی حاکم؟ مگر اصل نمایندگی برای این نبود که حق مردم ستانده شود؟ امور مردم به دست نمایندگان​شان باشد؟ این مساله فقط تقصیر جناح راست نیست. جناح چپ هم کم بی​تقصیر نیست. تفکر "ولایتی" که این همه در دهه ۶۰ از آن در مقابل تفکر"مولوی" حمایت می​کردند، الان بلای جانشان شده. مجلس خبرگان که تکلیفش معلوم است، مجلس شورای اسلامی هم هکذا، ساختار دولت هم که از این بهتر نمی​شود. به این می​گویند یک ساختار کاملا مشروع.

Labels: