گمان میکنم فرایند پیر شدن انقلاب ایران در ۲۹ سالگی پدیده قابل توجهی باشد. فراموشی و دور افتادن از شعارهای اولیه فقط برای حفظ منافع گروهی که حاضر به فدا کردن کشور و امنیت ملی برای منافع جناحی هستند، برای من هیچ توجیهی ندارد جز انحراف کامل.
دوم خرداد پدیدهای بود که میتوانست عامل بازگشت به مسیری باشد که آرزوی بخش قابل توجهی از مردم بوده است.
متاسفانه یا خوشبختانه، در دورهای زندگی میکنیم که آمار و اطلاعات به این زودیها محو نمیشود، هر چند بسیاری سعی میکنند با تمرکز روی بعضی مسائل، دیگر نکات را انکار کنند.
روندی که سپاه پاسداران بعد از ۱۸ تیر ۷۸ تا به امروز طی کرده، نشان میدهد که نظامیان تشنه قدرت به این راحتیها کنار نخواهند کشید. به پاکستان و ترکیه نگاه کنید. نظامیان این دو سالهاست بزرگترین آمران سیاسی کشورهای همسایه بودهاند، و به نظر میرسد گروهی از نظامیان انقلابی بدشان نمیآید این روند را در ایران تجربه کنند.
۲۹ سال پیش در چنین روزهایی، مردم چشم دیدن نظامیان را نداشتند. وقتی سران ارتش را در شهرکها میگرفتند، معلوم نبود سالم به دادگاه برسانندشان. خیلیها خودشان را به سران انقلاب معرفی کردند تا شانسی برای زنده ماندن و کتک نخوردن داشته باشند.
فاصله عمده نظامیان با مردم عادی و نیازهای آنان در سال ۵۷ بسیار زیاد بود. ارتش، مردمی نبود. امروز، بخش بزرگی از جمعیت ایران، جوانانی هستند زیر ۳۰ سال، خسته از اعمال زور و تحمیل دیدگاههای غیر منطقی.
نظامیان سپاه، خود را مالک همه چیز میدانند و هر کس مخالف یا همراهشان نباشد، از نظر ایشان باید حذف شود. از ابزارهای مختلف هم بهره گرفتهاند و خواهند گرفت، ولی این مسیر تا چه زمانی میتواند ادامه یابد؟ فرماندهان جوان جنگ، امروز پیر شدهاند با شکمهای برآمده و سرهای کم مو. کسانی از ایشان دارند زبانی را به کار میگیرند که ملایمتر است، اما قدرتمندانشان زبان تهدید را برگزیدهاند.
سیاسیون نزدیک به سپاه، از جمله باهنر زبانی به کار میگیرند که تهدید کننده است. عملا وقتی باهنر میگوید که جماعت دوم خردادی باید خوشحال باشند که زنده هستند، بی آنکه جرمی مرتکب شده باشند، و همه را به حساب "رافت اسلامی" میگذارد، باید ترسید!
ادامه دارد
Labels: انقلاب