امروز فضای سياسی داخلی به سمت و سويی رفته که انگار به اين راحتیها نمیتوان به بهبودش اميدوار بود. گزينش، احراز صلاحيت و تمامی اين بازیها از اول انقلاب برای همه دردسر ساز شده است.
به عنوان مثال، وقتی پسری در سال ۱۳۶۲ در کنکور سراسری قبول میشود ولی به خاطر عضويت پدرش در ساواک، با وجود
تحمل مجازات و زندان، به دانشگاه راه نمیيابد، میتوانيد فضا را بهتر لمس کنيد. يا دختر يک امير سابق که پدرش از سال ۱۳۵۸ تا ۶۲ در زندان بوده، از راهيابی به دانشگاه محروم میشود. اين اسمش ردصلاحيت نيست؟
فضای ترس و لرز سالهای ۶۰ را خيلیها درک نکردهاند. خيلیها در اول انقلاب فقط با همين منطق پاکسازی شدهاند. زندگیهای بسياری از دست رفته، بچههای طلاق و جدايی خيلی حرفها دارند که بزنند.
وقتی نوه آيتالله خمينی صلاحيتش احراز نمیشود، می توان متوجه شد که قربانی روندی شده که پدربزرگش به نحوی مسوول آن بوده است. مطمئن باشيد کم نبودهاند مردمی که دقيقه به دقيقه بانی و باعث همه چيز را نفرين کردهاند...حتی اگر اثر داغ دل مردم هم اعتقاد نداريد، شايد به تجربه در زندگی افرادی ديده باشيد که کار خطای يک نسل را ممکن است نسل ديگر جوابگو باشد. اصلا جالب نيست، ولی خيلی از ما نمونههايش را شاهد بودهايم.
ايستادن در برابر ظلم اگر ادعای "شيعه" باشد، بايد در "شيعه" بودن اکثر مقامات ايران شک کرد. مطمئنا کسی از رد صلاحيت کسی خوشحال نخواهد شد. ولی اينکه معلوم شود کاری ظلم محسوب میشود و نواده توسعه دهندهاش، ناخواسته قربانی آن عمل شده، میتواند چشم ما را اندکی باز کند.
کاری که در دهه شصت در
دانشگاهها صورت میگرفت و عملکرد انجمنهای اسلامی و کميتههای انضباطی از نظر منطقي، تفاوت چندانی با روش هياتهای اجرايی و نظارت ندارد. اگر کاری بد است، هميشه بد است و اگر خوب بوده و امروز بد، بايد زهرش را هم تحمل کرد.
۲۹ سال از پيروزی انقلابی گذشته که خواست برپاکنندگانش، از ميان رفتن تبعيض و نابرابری بود. امروز، اساس و پايه کار، تبعيض و نابرابری است.
Labels: صلاحيت