الان همینطوری یاد یکی از مهمانی های گلآقا در اسفند ۷۰ افتادم. حسن توفیق به ایران آمده بود. دیدن یک پیشکسوت نعمتی بود که به این راحتیها نمیخواستی از دستش بدهی.
آن سالها در گلآقا، یک آبدارچی داشتیم به نام فیروز. لهجه خاصی داشت. با همه هم کلکل میکرد. وقتی فهمید حسن توفیق زمانی همان نسبت با کیومرث صابری داشته که در سال ۷۰ صابری با اکثر بر و بچهها، مانده بود که چطوری احترام توفیق را داشته باشد. رئیس سابق رئیس فعلیاش بود دیگر.
آخر مجلس هم عکسی دسته جمعی انداختیم...مهندس گویا، محمد حاجی حسینی، احمد عربانی، محمد پورثانی، احمد عبداللهینیا، رفیع ضیایی، ناصر پاکشیر، سیامک ظریفی و ابوالفضل زرویی نصرآباد و ...
آن روزها زرویی و ظریفی ادیبان جوانتر گلآقا بودند، در مقابل بازنشستههایی که آمدن گلآقا، تار عنکبوت را از رویشان کنار زده بود. زرویی با تذکرههایش گلکاشت، و البته خیلی از پیران نزدیکبین، چشم دیدنش را نداشتند.
امروز خواندم که زرویی بیمار شده و راهی بیمارستان.
امیدوارم هر چه زودتر خوب شود و فارغ از دلنگرانی به امور طنزیه برسد.
زرویی سختی کار در مقابل پیران را تجربه کرده، و میتواند آز جوانان حمایتی کند که خودش ذرهای از آن را چشید و همیشه قدرشناسش خواهد بود.
یاد شیرینی خامهای خوردن زرویی با آن سیبیلش هم بخیر!
Labels: گلآقا