دیروز بالاخره پرسپولیس را دیدم.
کتابش را که چند سال قبل گرفته بودم، برایم جذاب بود، ولی طراحیاش و سبک ساتراپی را دوست نداشتم. اما داستان پردازیاش را چرا.
نگاه انتقادی یک دختر از خانوادهای مثل ساتراپی، خیلی برایم جالب بود. نابسامانیهای دهه شصت، اعدام نزدیکان، جنگ و ...همه برای آدمهای همنسل ما خاطرهانگیزند.
خفتی که ماموران کمیته به مردم میدادند، باجگیری ماموران، تظاهر، اعدام فعالان سیاسی که در دوران شاه اسیر بودهاند بیانی جالب بود از روزگاری که برما گذشته است.
فضای دبیرستان و دانشگاه در سالهای هفتاد، خطر مجرد بودن و داشتن یک ارتباط ساده و ...
ریتم داستان یک جاهایی آزاردهنده می شد، البته همین مساله می توانست به بیننده غربی فضای آن دوران را منتقل کند.
شک دارم امشب جایزه اسکار به او برسد، ولی برایش شدیدا آرزوی موفقیت میکنم.
به نظرم فارغ از استفاده جماعت مخالف ایران، باید این فیلم را دید. بسیاری از ما این فضای مزخرف داخلی را لمس کردهایم. بسیاری از دیدگاههایمان مشترک است و مطمئنا اختلافاتی هم داریم.
من نوعی با خیلی از نگاههای ساتراپی شاید مخالف باشم، ولی باعث نخواهد شد که به خاطر کار ابتکاریاش تحسینش نکنم.
خلاصه هر وقت دیویدی فیلم گیرم بیاید، بشمار ۳ میخرمش و چند بار دیگر تماشایش میکنم.
Labels: پرسپولیس