آقا! من امشب نمیدانم چه خوردهام که اين همه تصوير میبينم! بايد از دوست عزيز روانپزشکی که هر روز اين وبلاگ را میخواند پرسيد که چه مرگم شده؟ چند وقت پيش در يکی از رستورانهای تورنتو بودم که زيارتش کردم، و گفت هر روز وبلاگ را میخواند. گفتم پس يک "کيس ستادی" اساسی در جريان است!
بگذريم، همين الان داشتم به ضربه اصلاحطلبان به اصلاحطلبی فکر میکردم، يکهو ديدم جماعت عين اهرم، حاکميت را از موقعيتی ناپايدار، چنان روی مردم سوار کردند که نگو و نپرس، وقتی هم تاريخ مصرف اين اهرم تمام شد، عذرش را خواستند.
الان عملا از جمهوريتی که روزی روزگاری صحبتش بود، چيزی باقی نمانده است. اطرافيان خاتمی هم عملا تبديل شدهاند به اپوزيسيون بیخاصيتی که با افزايش نسبی سن، دارد قيافهاش به ملیمذهبیها شبيه میشود. میگوييد نه؟ قيافه جماعت را در نظر بگيريد، موی سفيد، يا سر کچل، تا چند سال بعد هم عصا به دست. فقط ملی مذهبیها کمی خوشتيپتر هستند و از سهتيغه کردن هم نمیترسند، بر عکس خيلی از آقايان که فعلا با ريش پروفسوري، ماجرای "همراه با مردم، همگام با مسوولين" را به خاطر میآورند.
یادتان هست وقتی محتشمیپور قسم و آیه میخورد علیه ملیمذهبیها که اینها غیر قانونی هستند؟ حالا وضع را ببینید که جماعت نسبتا خودی دوم خردادی، چنان خارج از دایره شدهاند که عملا به شورای نگهبان "امر" میشود که تایید نشوند، تحت هیچ شرایطی، مگر مثل خانم جلودارزاده که به نحوی علیه تحصن سخن گفته است. این همان بلایی بود که بعضیها سر نهضت آزادی و بقیه نیروهای ملی آوردند. امروز، بر سر رفقای دوم خردادی خودشان آمده.
به نظرم همه این بازیها ناشی از ترس است. ترس از دست دادن قدرت دائمی. نمونه هایش را هم در تاریخ فراوان دیدهایم. احتمالا کمتر هم مایه عبرت بودهاند، وگرنه اثر میکردند.
---
دوستی داشتم در دوران دانشکده که با بعضی فینقیلیهای جناح راست رفت و آمد داشت. بعضی از آن فینقیلیها الان یا در مجلس هستند یا در دولت. میگفت جماعت معتقد به ایجاد حاکمیت "دیکتاتوری مصلح" هستند. برای تحمیل این دیکتاتوری "خوب" و "اخلاقی"، باید همه را جوری ترساند و مهار کرد که هیچ کسی به راه خطا نرود، همان چیزی که به "نصر بالرعب" معروف است. از رفیقم پرسیدم که اگر کسی کار غیر قانونی نکرد، اما تابع محض هم نبود چه خواهد شد؟ گفت که چنین فردی یک خطر محسوب میشود، چون نظم را برای "اصلاح" و "امور خیر" به هم خواهد زد.
Labels: اصلاح طلبان