یکی از مسائلی که همیشه برای من وجود داشته، درک ادعای بعضی از مدعیان طرفداری از جناحهای سیاسی داخل ایران بوده است، آنهم وقتی نوع و روش زندگیشان در این طرف دنیا، کاملا با مدعای سیاسیشان در تضاد است.
فرض کنید کسی بهایی باشد، و نگاه اعضای فلان حزب ایران را علیه اعتقادات و همکیشانش را بداند، ولی از آن حزب حمایت کند، و روی نحوه زندگی و اعتقادات خودش هم پافشاری نماید.
درک من شاید ناقص باشد، ولی عین این میماند که سیاه پوست باشید و بعد تقاضای عضویت در "کوکلوسکلان" را بدهید و همه جا پوسترشان را بچسبانید.
از زاویهای دیگر، مثل این است که یک کارگر جنسی، یا کسی که از راه رابطه جنسی ارتزاق میکند، بزرگترین مبلغ حاکمیت کلیسا بشود، همزمان با ادامه همان نوع زندگی خاصی که مورد اعتراض کلیسا است.
عین اینکه جعفر کذاب، حزب صداقت راه بیاندازد...
برای اینکه خودتان را ملتزم به چیزی کنید، باید بتوانید آنرا بپذیرید و طبیعتا تابع آن باشید.
شتر سواری دولا دولا که نمیشود! میشود؟
Labels: شترسواری دولا دولا