انتخاب نماینده، در ساختار فعلی، عملا ممکن نیست. ما تعریفی از نماینده نداریم. گروهی که خیال میکنیم باحالترند و حرفهای قشنگی میزنند. آنها عملا ما را نمایندگی نمیکنند، بلکه گاهی این ما هستیم که به خاطر طرفداری از آنها، نمایندهشان محسوب میشویم.
بحث اصلی بر سر خدمتگذار بودن است. نمایندگان مجلس، خود را بدهکار مردم نمیدانند. فرقی نمیکند از کدام جناح باشند.
ما نتوانستهایم حاکمیت را بدهکار خودمان بکنیم، و در حقیقی رعایایی هستیم ممنون از امکانی که حاکمیت به ما بخشیده تا تعدادی از واسطهها را خودمان انتخاب کنیم، و به عبارت بهتر، ضمن انتخاب این جماعت، باز نشان میدهیم که با حاکمیت بیعت کردهایم، بیآنکه ساختار را مجبور کرده باشیم با ما کنار بیاید.
این نفت لعنتی، باعث شده غلام نفت-خرید حکومت باشیم. حکومت عملا به کار و تلاش ما نیازی ندارد، و این ما هستیم که هر چه جلویمان بیاندازند، با ولع میخوریم.
حاکمیت میداند که ما تشنهایم. به جای آنکه به سر منشا رودخانه برسیم، پایین سدی که مانع رسیدن آب به ما شده دهان گشودهایم تا با قطرهچکان ما را از تشنگی به در آورند.
اصلاحطلبی زمانی فایده دارد که بتوانی شرایطت را برای اصلاح وضع موجود تحمیل کنی، نه اینکه به خاطر ماندگاری گروهی ضعیف در پایین هرم قدرت، به خواست نامشروع جماعت گردن بنهی.
گمان من بر این است که ماندن به هر قیمتی، قدر و منزلت و در نهایت قیمتت را کم میکند، و زمانی قیمت داری که بتوانی خواست مردم را جا بیاندازی.
ما زمانی میتوانیم ارباب دولت و حاکمیت باشیم که نفت و پولش ما را بنده خود نسازد. نفت شده استخوانی که هنوز گوشتی به آن چسبیده و ما ملتمسانه به صاحب و اربابمان نگاه میکنیم که سهممان را بدهد. وقتی استخوان را پرتاب میکند، میدویم، و به خیال خود این دویدن را انتخاب کردهایم...انگار انتخاب ما بوده که به سمت استخوان برویم. برای اینکه باز استخوانی دیگر برایمان بیاندازد، مجبوریم همه جور دم تکان بدهیم و شرایط را بپذیریم.
این نوع انتخاب، برای من مفهومی جز تحقیر ندارد.
Labels: انتخاب