این نشستن دو ساعته در ستارباکس و تکان نخوردن، بعدش هم هزار و یک دلیل دیگر، این کمر صاحب مرده ما را فتیلهپیچ کرد و امروز ما را خواباند.
دیشب از سردرد و کمردرد تا ساعت چهار صبح نخوابیدم و مجبور شدم کلی فیلم سینمایی ببینم، که البته اینجایش بد نبود.
بعدش هم مسکن و آرامبخش تنها اثری که داشت، خوابآلود کردنم بود که دیدم توان رفتن سر کار را ندارم، و باید بروم دکتر. اینجا گرفتن وقت از دکتر هم کار حضرت فیل است. فعلا شانس آوردهام، اما باید یک تیکه را پیاده بروم که زیادی رنجج آور است.
یکی از سختیها کار من نشستن است! برای کسی که کمردرد ندارد، قابل فهم نیست که سیخ نشستن چقدر میتواند دردناک باشد. وقتی می خواهی از جایت بلند شوی، مدتی طول میکشد که قد راست کنی و آن هم با کلی درد همراه است.
این درد لعنتی در خانواده ما ارثی است و هیچ وقت یادم نمیرود وقتی سه ساله بودم، پدرم از درد به زمین افتاد و فریاد زد و مدتها زمینگیر بود. خلاصه این ستون فقرات ما چند فقره مشکل دارد که ببینیم این دکتر عزیز چه میگوید.
Labels: کمردرد