چند روز پیش مهدی جامی مطلبی در باب طنز نوشته بود. نکات جالبی داشت. نوشته بود که
نوبت خندیدن به انقلاب است.
من متخصص طنز نیستم، یا اگر باشم، حداکثر در این حوزه کار کردهام. کسانی مثل ف.م.سخن، و ابوالفضل زرویی و ابراهیم نبوی و هادی خرسندی و الباقی استادان فن بهتر از من میتوانند در این باره نظر بدهند. اما تجربه چند سال اخیر به من نشان داده که جدی نویسی، نهایتش برای جمع آوری آرشیو مطلب به درد آدم میخورد.
سال ۱۳۸۰، چند مطلب نسبتا تند، ولی با چاشنی طنز برای روزنامه نوروز نوشتم. اتفاقا در باره مسائل خیلی جدی اقتصادی بود. از جمله یادداشتهایم در باب آسیبشناسی سدسازی و سیاستهای حاکم. حداقل رئیس قوه مجریه آن یادداشتها را جدی گرفت، و بعدها مشارکتیها آنقدر جدی گرفتند که مانع انتشار شمارههای بعدی و پاسخ من به وزارت نیرو شدند. همان جماعتی که مدعی پاسخگویی هم بودند.
بهانه جالب عباس عبدی، این بود که نباید لحن طنز گونه در این نوع نوشتن داشت. همین حرف او را به پدرم منتقل کردم. کلی خندید. گفت که سالهای سال فریاد جدی زده، کسی نشنیده، اما چند تا یادداشت طنزگونه را آنقدر جدی گرفتهاند که کمیسیونی تشکیل شده و وزارت نیرو، میلیونها تومان خرج تهیه جوابیه نویسی و توجیه اقتصادی طرحهایش کرده تا آقای خاتمی راضی شود.
برخورد عبدی و روزنامه نوروز باعث شد با عصبانیت آن روزنامه را ترک کنم، و امیدم هم عملا به حزب حاکم که خیال میکردم پاسخگوست و گمان میبردم به فکر "اصلاح" مملکت است، پایان یافت. خود عبدی بعدها از همان جماعت ناامید شد.
اما دریافتم که افزودن اندکی چاشنی طنزگونه و حتی هجو، میتواند نظرها را بیشتر جلب کند. اما بدی هجو، تندی بیش از حدش است که از آستانه تحمل خیلیها بالاتر است. این بلا را سر چند نفر آوردم که گمان کنم چندان درست نبوده باشد. هر چند به محتوای نوشتهها و کارهای هجو آمیزم اعتقاد دارم، ولی فرم را اشتباه انتخاب کرده بودم.
---
همین چند روز پیش، یکی از طرفداران سرسخت رای دادن که از مطالب من شاکی بود، نوشت البته فلانی درست میگوید، ولی لحنش بد است. خب خدا را شکر که دعوایمان سر فرم است، نه محتوا!
گفتمان رایج این روزها، اگر زیادی جدی باشد، مخاطب کمتری خواهد داشت. به کاریکلاماتورها و "اساماس"ها و آفلاینهای یاهو مسنجر بیشتر توجه کنید. فقط جوک نیست. فقط برای خنداندن نیست. پیامهای کوتاه، ولی نسبتا پربار که میخندانند.
امروز اگر فلسفهدانان نتوانند با ادبیات جدید سخن بگویند، مخاطبانشان کمتر خواهد بود. حوصله مردم آنقدر نیست که بیایی کلی فلسفه ببافی و آخرش هم خودت ندانی پیامت را چگونه منتقل کنی. ادبیات جدید مورد نظر من، همان ادبیات "اساماس"ی است، همان ادبیات ساده "آفلاین" است. همان ترکیب جدینویسی با شوخطبعی است برای بهتر فهماندن.
اهل فلسفه، گاه خود را آنقدر بالا میپندارند که مونولوگ جانشنین دیالوگ میشود. اگر اهل فلسفه نتوانند کوتاه-کوتاه بنویسند و حرفشان را اندکی طنز آمیز بگویند، بازی را باختهاند. این البته نگاه من است.
ادامه دارد
Labels: گفتمان