اولین بار اسمش را از رادیو شنیدم. صدایش را هم.
آن سالها که آخر هفته منتظر چاپ هفتهنامه آئینه بودیم، مطمئن میشدیم که نام سردبیر سرجایش باشد.
وقتی به همشهری رفتم، روزگاری بود که چند برابر ظرفیت نیرو گرفته بودند و در کمال تاسف، خیلیها حذف میشدند. چیزی که برای تازهکارها خوشایند نبود.
آن روزها همه از دریایی میترسیدیم، اما روزهای نگرانی که سپری شد، تازه آن روی ماجرا را دیدیم. یک روزنامهنگار قدیمی و کارآزموده که تحریریه را به خوبی اداره میکرد.
آن سالها ماتمان میبرد که دریایی چند ساعت میتواند در روز کار کند. کار خستگیناپذیر البته ضرر خودش زد.
دیروز وقتی خبر فوتش را خواندم، یاد عکس ۳ در ۴ کوچک دریایی افتادم که دست داور بود. نمی دانم داور هنوز آنرا به یاد دارد؟
چند وقت پیش سراغش را از یکی از همکاران همشهری گرفتم، گفت که فراموشی آن آدم دقیق که کوچکترین جزئیات را از یاد نمیبرد اسیر خود کرده.
خدایش بیامرزاد.
Labels: دریایی