آقایی که شما باشید، هنوز ۹ تا مطلب و پست باقی مانده تا پست شماره ۵۰۰۰. کلی شرمنده فرمودید با کامنتها.
من تعداد زیادی پست غیر منتشر شده هم دارم. بعضی پستها را هم چون هنگام عصبانیت منتشر کرده بودم، برداشتهام. این وبلاگنویسی وقتی تبدیل به هدف شود، چنان موجود وحشتناکی میشوی که خودت از خودت بدت میآید.
---
امروز روز جالبی بود. رفتم پیش مدیر اداری، گفتم دکتر در باره صندلی چه گفته، صندلی خودش را به من داد!
بعدش مدتها غر میزدم که کامپیوترم کند شده و التماس میکردم که لااقل "رم" آنرا بالا ببرند. سادهترین اتفاقی افتاد این بود که کل کامپیوتر را عوض کردند و مانیتور را!
---
امروز ظهر زد به سرم و یک کمی غذای مکزیکی زیادی تند خوردم. یاد پیتزا پنتری ویلا افتادم که رفقایم را میبردم آنجا و به محسنخان میگفتم سس مخصوص بیاورد. آن سس همان موقع نمیسوزاند، چند ساعت بعد گریه طرف را در دستشویی در می آورد. هنگام خواب چند بار بدبخت بیچاره را میپراند.
گمانم نفرین قربانیانم امروز مرا شدیدا گرفته!
---
امشب احتمالا یکی از آخرین مناظرههای اوباما و هیلاری است. هنوز معلوم نیست ماجرا به کجا بکشد، اما یک نظرسنجی جالب میگوید که تقریبا ۶۰ درصد مردم آمریکا به هیلاری اعتماد نمیکنند. دروغ چند هفته گذشته اش در مورد سفرش به بوسنی در دهه نود که ادعا میکرد زیر تیراندازی شدید و در وضعیتی تهدید آمیز از هواپیما بیرون آمده و بعد فیلم ماجرا منتشر شد و نشان میداد که همه چیز در صلح و صفا بوده.
شب خوش
Labels: ۵۰۰۰