کلی شاد شدم از گرفتن پاسخها و نظرهای مختلف در باب مهاجرت یا ماندن.
فرق من با خیلی از مهاجران ایرانی، بر سر برنامهریزی برای رفتن بوده. رفتن من ناگهانی بود و ماندم از سر ناچاری و به نحوی از روی بخت و اقبال. دو سال قبلش که به کانادا آمده بودم، میتوانستم از یک فرصت شغلی استفاده کنم، ولی نکردم و به ایران بازگشتم. به هزار و یک دلیل، مهمترینش، امیدواری.
وقتی امیدواری که بتوانی در همان محدوده کوچکت تغییری بوجود بیاوری، برای محیط زندگیات، برای خانوادهات، و حس میکنی فضای داخلی این امکان را به تو میدهد، چرا نمانی!
تو اینجا وقتی بوی چلوکباب به مشامت میخورد، مست میشوی. به تو شاید خیلی بیشتر بچسبد تا تهران و شیراز و مشهد. میرزا قاسمی با عطر بادمجان کباب شده را وقتی در رستورانی نزدیک خیابان پنجم نیویورک میخوری، یادت میرود کجا هستی...یاد آهنگهای "گیلان زمین" میافتی...
پنیر تبریز و دوغ تقلبی را به خوردت میدهند و چنان لذتی میبری که نگو...
اما، آیا دوست دارم برگردم؟ دوست دارم همین الان همه چیز را کنار بگذارم و فردا صبح در تهران باشم یا شیراز؟