یکی از دوستان به من ایراد گرفته بود چرا همین انتقادهایی که از خاتمی و اصلاحطلبان میکنم، به کسانی که مسوولیتی اجرایی نداشتهاند نمیکنم!
راستش، کسی که حاضر به پذیرش شغلی در ساختار کشور میشود، مسوول است و صاحب مسوولیت، حتی در اگر محدودهاش هم کوچک باشد. اگر متناسب با عنوان و اختیارش کاری کرد، آفرینش باید گفت و اگر کوتاهی کرد، باید به او گیر داد! تعارف که نداریم!
اما آیا روزنامهنگارانی که سکوت میکنند و وقایع را باز نمیگویند مسوولیتی ندارند؟
سوال اینجاست که چرا بعضی از روزنامهنگاران محترم که میتوانند فضای ۳۰ سال گذشته را نقد کنند، و ببینند اشکال کار کجاست و کوتاهیهای اصلاحطلبان را برشمارند. خودشان دچار کوتاهی شدهاند؟
وقتی ما یک طرفه میخواهیم احمدینژاد و کابینهاش را محاکمه کنیم، اما اشتباهات بزرگ هاشمی و خاتمی را نادیده میگیریم، یک جای کارمان شدیدا معیوب است! هنر این است که هر روز گند بزنیم به دولت نهم. خودش به اندازی کافی به خودش گند میزند، اما چرا نمیخواهیم ببینیم چه شد که کار به اینجا کشید؟
من نمیدانم چرا تاریخنویسان محترم که تمام وقایع عصر حجر تا عهد قجر را نیک میشناسند، از نقد وقایع دهه شصت برای جوانانی که آن دوره را به یاد ندارند میهراسند؟ فایدهای ندارد؟ چرا فایدهای ندارد؟ اگر آن فضا نقد شود، آیا دیگر میتوان توصیه کرد که مردم پشت علم این گروه یا آن گروه سیاسی سینه بزنند؟
نمیفهمم چرا کسانی که فضای خشن انقلاب فرهنگی و بزن بزن دانشگاهها در سالهای ۵۹ به بعد را از نزدیک شاهد بودهاند و نقش یک به یک جماعت دفتر تحکیم آن زمان را میشناسند، نمیآیند و خطاها را گوشزد کنند تا جوانان امروزی ببینند ماجرا چه بوده و امروز چیست؟ چرا نسل جوان امروزی اهل اینترنت و خبرخوانی نباید بداند چه کسانی در طول ۳۰ سال گذشته مسوول وضع موجود هستند؟
امروز وقتی خاتمی حرف از عدم خشونت میزند، حیران میشوم! یعنی این آدم این همه سال در ایران نبوده؟ در دوران ریاست جمهوریاش چند هزار نامه شکایت آمیز از مردمی گرفت که مال و نان و ناموسشان قربانی خشونت انقلابی شده بود؟
چرا مدیر رادیو دوران جنگ که تصادفا مدیریتش همزمان با اعلام اعدامهای زیادی بوده، اخبار دروغین پیروزی را در زمان شکست منتشر میکرد تا جنگی ادامه یابد که باید سال ۶۱ به پاین میرسید؟ چرا آن دوران را نقد نمیکند؟ چرا ماجرای "اوشین" و حکم رهبر وقت را بازگو نمیکند؟ حتی به ما بگوید که اشتباه کردهایم و اصل ماجرا چیز دیگری بوده؟
چرا خبرنگار جسجتوگر قتلهای زنجیرهای ساکت شد؟ بعد از چند سال ماندن در زندانی که قاتلان زنجیرهای هم مهمانش بودند؟ مگر از زبان همانها خیلی مسائل را نشنید؟ قرار بود بعد از نقد شریعتی، الباقی را هم نقد کند. چه شد؟ قرار نبود وقایع سالهای ۵۹ و ۶۰ را نقد کند؟
سکوت نشانه رضا است؟ نمیدانم.
Labels: سکوت اصلاحطلبانه؟