پدر عزیزم!
تولد ۷۲ سالگیات مبارک!
میدانم هر روز وقتی عکسم را میبینی، به خودت میگویی کاش گوش این پسره را کشیده بودم و آورده بودمش شیراز، آبشناسی بخواند تا دست و از این جنگولگ بازیها بردارد...ولی چه کنم که "ژن"های خاندان مادری، اندکی شرساز شد، و آن "ژن" اطاعتناپذیری هم از خودت به من رسیده...وگرنه تو هم همان چیزی میشدی که آقاجون میخواست.
میدانم بارها آرزو کردهای به صراط مستقیم برگردم، ولی چه کنم، پای شماره۴۶-۴۷، مادرزاد کج است و آدم مسیر را اندکی کج برمیدارد!
پدرجان! میترسم بگویم شانس نداشتهای! همانجا از شیراز خواهی گفت"شانس" خارجیه! بخت نداشتهای خب! البته دیگر فرزندانت مثل این یکی قاطی ندارند و سرشان در کتاب است.
تنت سالم و دلت شاد!
Labels: پدر