من علی دایی را دوست دارم. به هزار و یک دلیل. کسی بود که تلاش کرد و به هر چه لیاقتش را داشت و نداشت، رسید. بازیهای دایی را از زمانی که در بانک تجارت بازی میکرد دنبال کردهام. وقتی به پرسپولیس رفت، خلا یک سرزن بعد از رفتن کریم باوی را به خوبی پر کرد.
آن روزی را به یاد دارید که در بازیهای آسیایی دروازهبان بحرین با استوک کفشهایش چنان بر دندههای دایی وارد شد که تا مدتها کسی انتظار بازگشت "شهریار" را نداشت.
تا امروز.
اما چون دایی را دوست دارم، دلم نمیخواهد مربی تیم ملی باشد. دایی هنوز شعور لازم را ندارد! دایی کارهایش را با قیافه گرفتن و تهدید و باندبازی به نتیجه میرساند. دایی لابی کردن را خوب بلد است ومیداند چطور به جای امتیازگیری در زمین فوتبال، از ملت امتیاز بگیرد.
دایی، لابد می خواهد باز به سراغ آیتالله بهجت برود و سر در بیاورد که کدام دعانویس تیمش را قفل کرده؟ لابد یک دعانویس استخدام میکند تا اثر آن یکی را رفع کند.
هنوز ایران فرصت جبران دارد، اما آیا دایی فرصت کافی خواهد داشت؟
Labels: دایی