کلی حال کردم وقتی فهمیدم خیلی از وبلاگنویسها موج سبزی شدهاند!
تفکر سبز داشتن البته با حرف سبز زدن فرق میکند، اما اگر همه چیز از کلام آغاز میشود، پس احتمالا وارد مسیر درستش شدهایم.
امروز وقتی مردم بسیاری از کشورهای دنیا برای راه انداختن خودروهایشان باید پول خون خودشان را بدهند، میفهمی که ماجرا چیست.
این چند روزه همهاش صحبت از تعطیلی خط تولید فلان کارخانه خودروسازی آمریکایی در کانادا است. چرا؟ فروش خودروهای پرمصرف کاهش یافته، گرایش مردم عوض شده، بنزین و قیمت بالایش، بسیاری را به تفکر واداشته.
دیروز بعد از ظهر وقتی با وجود نیمه بارانی بودن هوا، تعداد زیادی دوچرخه سوار دیدم، حس کردم ملت اندکی تکان خوردهاند.
مساله داشتن نگاهی منطقی است.
اما نگاه سبز فقط به خودرو بر نمیگردد و فاصله گرفتن از سوختن نفت و گاز و بنزین.
من ناخواسته وارد بازی سد و سدسازی شدهام. ماجرا یک جوری ارثی شده. از کودکی در کنار کسانی بودهام که سعی کردهاند به قیمت جمع کردن اندکی آب بیشتر، فضا را هم سبزتر کنند. در کجا؟ در بیابانها و مناطق نیمه بیابانی.
اما فرهنگ سبز اکثر تاثیرگذاران، وابسته به سبزی پول بوده. انگار کلروفیل موجود در برگهای شمارهدار باعث زنده شدن جماعت شده.
این روزها میتوان تاثیر فرهنگ سبز دولتمردان را بر کشورمان دید. فرهنگی که معیارش سود زودرس و خبرسازی بوده. همین.
اگر یک پرسشنامه "سبز بودن" را دست اکثر مدیران و وزرا بدهی، کنارش هم یک دروغ سنج نصب کنی که خالی نبندند، خواهی دید که مملکت ما را عالیجنابان خاکستری اداره میکنند.
ادامه دارد
Labels: موج سبز