هر سکه دو رو دارد. وقتی از چیزی عصبانی میشویم، همه جوانب کار را نمیتوانیم ببینیم! دقت کردهاید چند در صد شدیدا از ماجرای انتشار فیلم هیجانی شدهاند؟ یکیاش خود من! منتهی من یک لیوان آب خنک خوردم، و بعد ماجرا از زاویه دید متفاوتی نگاه کردم.
اولا، معاون دانشجویی هنوز محاکمه نشده است.
ثانیا، هنوز حرفهای او را نشنیدهایم. همه سخنان دختر دانشجو را نشنیدهایم و نخواندهایم.
ثالثا، تلاقی منافع انجمن اسلامی و ماجرای اخیر شدیدا حس میشود. به عبارتی، منافع انجمن اسلامی لغو مجوز شده بوسیله همین معاون دانشجویی(چند روز قبلش) در بزرگ کردن این ماجراست.
رابعا، باید صدای فایل صوتی ضبط شده را به طور کامل شنید، بعد قضاوت کرد.
دلایل کوچک دیگری هم وجود دارد که باید ماجرا را از چند بعد نگریست.
---
و اما احساس شخصی خودم!
آیا فکر میکنم این ماجرا کاملا شخصی است و دانشجویان وارد حوزه شخصی معاون دانشگاه شدهاند؟ به هیچ وجه!
من شدیدا حال کردم! چرا؟ به هزار و یک دلیل! سالها بود دلم میخواست حال این مدیران دستنشانده گرفته شود! سال ۱۳۷۲ و ۷۳، بچههای دانشکده علوم دانشکده علوم شنیدند که یکی از استادان که نزدیک بود در دفترش بوسیله دو نفر که چفیه به گردن داشتند کشته شود. آن استاد متهم بود که به یک دانشجو پیشنهادی بیشرمانه داده بود. هیچوقت معلوم نشد این ماجرا صحت دارد یا نه، اما آن استاد هیچ مقامی در دانشگاه نداشت، اتهام ثابت نشد و نهایتا هم معلوم شد ماجرا امنیتی بوده و طرف را به زور بازنشسته کردند. اما بعدا شنیدم که یکی از مسوولان دانشگاه واقعا چنین کاری کرده بوده و وقتی چند نفر مطلع شده بودند، مسوول محترم را به فرصت مطالعاتی فرستادند. به عبارتی طرف جایزه هم گرفت.
اینکه آدمها بدون آنکه بالادست دیگری باشند، به هر دلیل رابطهای داشته باشند، اصلا موضوع بحث نیست، و اصلا حق قضاوت ندارم. ماجرا سر سو استفاده از قدرت است.
سال ۱۳۷۹، یکی از وکلای سابق وزارت ارشاد که دستی هم در نشر دارد، ماجرای رابطه یکی از معاونین خاتمی در اواسط دهه ۶۰ را با یک منشی تعریف کرد که این ماجرا با کمک مسوول حراست که اتفاقا عضو سازمان مجاهدین انقلاب بود، ماستمالی شد. معاون مربوطه از اصلاحطلبان بسیار شاخص است.
سال ۱۳۷۴در روزنامه همشهری، یکی از مدیران ارشد هنگام معاشقه با منشیاش لو رفت و از روزنامه به نحوی اخراج شد، ولی مسوول یکی از چاپخانههای مهم کشور شد. به عبارتی به خاطر روابط امنیتیاش جایزه هم گرفت.
سال ۱۳۷۳ هم یکی مدیران دیگر چنین وضعی پیدا کرد و ظاهرا اخراج شد. بعدا پشت صحنه بخشی از امور همشهری را اداره میکرد.
سال ۱۳۷۹، بازرس انجمن شده بودم. یکی از اعضا روزنامه کیهان گزارش داد که یکی از مدیران زیر دست حسین شریعتمداری رابطهای "غیر شرعی" با یکی از روزنامهنگاران متاهل دارد. من شک داشتم که ماجرا در حوزه کاری بازرسی انجمن هست یا نه! بعدا از طریق یکی از حروفچینان کیهان ماجرا را پیگیری کردم سیر تا پیاز تعریف کرد.
سال ۱۳۸۱، یکی از روزنامهنگاران شکایت کرد که مدیر تحریریه بعد از سو استفاده (ننوشته بود چه نوعی) از او پول هم گرفته و گویا به عنوان حقالسکوت هم استفاده کرده بود.
اوائل سال ۱۳۸۲، یکی از کارمندان یک روزنامه، که مدیرش پولش را خورده بود، شکایتی نوشت و من هم از چند طریق پیگیری کردم. یکی از مواردی که برایم گفت، سو استفاده جنسی به عنوان عاملی برای رسمی شدن بود. ماجرا را از چند دختر روزنامهنگار که بعد از روبرو شدن با چنین پیشنهادی حاضر به ادامه همکاری نشده بودند شنیدم، اما به خاطر حفظ آبرو حاضر به رسمی کردنش نبودند. بعدش هم از ایران خارج شدم و عملا امکان پیگیری نداشتم.
اینها تنها چند مورد بسیار محدود بود.
---
اینها همه مواردی بود که مدرکی از سو استفاده فرد قویتر از زیردست وجود نداشت یا کسی نمیخواست به طور رسمی اسناد را رو کند.
---
اما آیا حال کردن من به معنی تایید پوشش حرفهای خبر بوده است؟ جاهایی هست که مجبوری عقیده شخصیات را لگد هم بزنی. گاهی هم فرمولها را فراموش میکنی. اما حضور مشاورین حقوقی در رسانهها بیدلیل نیست. آیا انتشار یک خبر یا نحوه انتشار اهمیت دارد یا نه؟ چگونه میتوان خبر را منتشر کرد که حقوق متهم نیز ضایع نشود؟ آیا متهم حقوقی هم دارد؟ آیا باید انتقام سالها بیشرافتی بسیاری از مسوولان را از یک نفر گرفت؟
اینها تنها سوالاتی هستند که هر کسی میتواند پاسخهای شخصی خودش را داشته باشد.
ادامه دارد
Labels: زنجان