اين پست را چند روز پيش نوشته بود، ولی چون اطلاعاتم ناقص بود، شک داشتم منتشرش کنم. بعضی بخشها را حذف کردم، چون بیش از حد عصبانی بودم:
بی اعتمادی
چند روزی است که همه دارند در مورد مرگ يعقوب مهرنهاد مینويسند. چرا اکثر مطالبی که میخوانم حق را به اعدام کنندگان مهرنهاد نمیدهند، و چرا کمتر کسی حاضر است بپذيرد اتهامات وارده واقعی بودهاند؟
مرداد ماه عجيبی است. مرداد ۱۳۶۷ ماه عجيبی بود. چندين و چند هزار اعدام. تجاوز گروهی به زنانی که در منطقه مرصاد گير افتاده بودند...چند سال پيش دوستی که از روزنامهنگاران خوب کشور است برايم گفت که در عمليات مرصاد حاضر بوده و به چشم خود ديده است هجمه نيروها به زنانی که در آنجا گير افتاده بودند. تجاوز گروهی و بعد تير خلاص. میگفت بچههای سپاه حتی فيلمش را دارند.
بگذريم...
چند هزار نفری که در مرداد ۶۷ بعد از پذيرش قطعنامه اعدام شدند، از آن مسائلی است که نمیدانم مدعيان انسانيت و اصلاحات چگونه با آن کنار آمدهاند؟ نشنيدهام خاتمی و الباقی سخنی در اين باره گفته باشند و برای کاهش رنج خانوادههای اعدام شدهها کاری کرده باشند.
خواندم بعضیها میگويند که در اين سالها کسی شکنجه نشده و هر چه در احکام آمده واقعيت داشته. چرا باورش سخت است؟ چرا حق را به صادرکنندگان احکام نمی دهيم؟ در همان چند روز مهمانی در هتل اوين، چند نفر را ديدم که سخت شکنجه شده بودند. يکی در بازداشتگاه توحيد آنقدر کابل به ساق پايش زده بودند که بعد از ۶ ماه هنوز خونريزی ميکرد. در بازداشتگاه متعلق به وزارت اطلاعات دوران خاتمی. در وزارت اطلاعات يونسی. فکر ميکنيد خاتمی گزارش برخوردها در بازداشتگاههای تحت امر دولت را نداشت؟ همه نگرانی بابت زندانهای تحت امر قوه قضاييه بود؟
...
امروز يک فعال اهل سيستان و بلوچستان را به اتهام عضويت در جندالله اعدام میکنند. خود او چه کرده بود؟ گناهش چه بود؟
يا اعدام کار بدی هست بيا نيست. توجيهاش برای چيست؟ اگر با اعدام مخالفيم، اينقدر بازی در نياوريم.
من به اتهام وارده که از سوی وزارت اطلاعات عنوان شده نمیتوانم اعتماد کنم. محاکمه علنی در کار نبوده. وکيل نداشته. نحوه اعتراض به حکم معلوم نيست...مشروعيت بخشيدن به همان روشهای دهه ۶۰، يعنی تمجيد ظلم. يعنی عمله ظلم شدن و بودن.
Labels: يعقوب مهرنهاد