یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, August 24, 2008
خاتمی مدل ۸۸ دولوکس متالیک
این چند روزه همه‌اش در این فکر بودم که جوابی به نگاشته محمد‌رضاجلایی‌پور بدهم. اما مشکل من با خاتمی یا طرفدارانش نیست. با ندیدن و یا خود را به ندیدن زدن است.

داشتم فکر می‌کردم فرق خاتمی ۸۸ با خاتمی ۷۶ چیست؟ احتمالا فقط رنگ متالیک زده‌اند به او، هنوز همان روغن‌سوزی را دارد، البته چراغ‌هایش را هم باید عوض کنند، چون توی شب نور کافی نمی‌دهد. شاسی این خاتمی هنوز ترک‌های سال‌های ۷۹ و ۸۰ را دارد و جوشکاری هم چاره درد نیست. احتمالا خاتمی ۸۸ هم مثل آخرین سری‌های پیکان، از نمونه‌های قدیمی بی‌خاصیت‌تر و ضعیف‌تر شده...

---

مساله خیلی از ما، خاتمی نیست. به هیچ وجه! من نوعی طرفدار آزادی انتخاب هستم، نه جبر به انتخاب از میان یک حکومتی بد و یک حکومتی بهتر. این بازی بد و بدتر و اجبار به گزیدن یکی آنقدر دردناک است که حد ندارد. 

در این طرف دنیا هم البته بد و بدتر کاندیدا می‌شوند، اما دیگر از شورای نگهبان و محدودیت‌های ابلهانه خبری نیست. 

ای کاش خاتمی نهضتی را راهبری می‌کرد که به آزادی انتخاب منتهی می‌شد. مدیریت و ضعف‌های خاتمی را دیده‌ایم. ناتوانی‌اش در پاسخگویی به مردم را می‌شناسیم.  دیده‌ایم رای مردم را چه ارزان به حاکمیت فروخت.

ای کاش اصلاح‌طلبان به جای آویزان شدن به دامن کسی که به هیچ عنوان جایگاه قدیمش را ندارد، او را در قالبی دیگر می‌خواستند. خود خاتمی الان می‌داند که بخش عمده مردم مثل گذشته به دامنش نخواهند افتاد.

خاتمی ۸۸ با خاتمی ۷۶ یک فرق عمده دارد. ناتوان شده، و می‌داند که ناتوان است. خاتمی ۷۶ امید داشت. آرزو داشت. این یکی چه دارد؟ مشتی یاران پیر شده که در دوران ریاست جمهوری‌اش منفعت طلبی را به اوج رساندند؟ خاتمی ۸۸ که ۱۲ سال از خاتمی ۷۶ پیرتر شده، دیگر حنایش برای رای اولی‌ها و جوان‌ترها رنگ ندارد. 

مردم ایران در سال ۸۸، مردم سال ۷۶ نیستند. گمانم چند بار رنگ شدن، باعث شده چشم‌ها اندکی بازتر شود.

اگر تهران بودم و می‌توانستم به بنیاد باران بروم، یک کاریکاتور می‌کشیدم از خاتمی مردد، که می‌داند اگر رئیس جمهوری هم بشود، باز یک تدارکات‌چی و بله قربان گوی دارای کمر درد است که هر وقت او را به پاسخگویی می‌خوانند، کمرش درد می‌گیرد و امور روابط عمومی‌اش را هم به آسد ممدلی می‌سپارد.

اگر تهران بود، می‌پرسیدم به عنوان مجری قانون اساسی، با رای مردم چه کردید و این بار چه کاری می‌توانید انجام بدهید؟

جناب فرصت‌سوز چه راهی برای بیرون رفتن از این همه مشکل دارد؟ آیا باز یک بروشور ۱۶ ماده‌ای می‌دهد که می خواهد جامعه مدنی بسازد؟ کدام جامعه مدنی؟ جامعه مدنی مدل یثرب ۱۴۰۰ سال پیش؟ بابا ایول! 

خاتمی نه ابزارش را دارد، و گمانم نمی‌داند چگونه باید تهیه کند.

---

دوست داشتم خاتمی همین امروز می‌آمد و می‌گفت در اعتراض به نبود انتخابات آزاد، حاضر نیست در انتخابات شرکت کند. ببینید اثر این حرکت چه می‌توانست باشد؟ اما خاتمی ذوب شده و منافع مردم البته به درد حاکمیت نمی‌خورد.

دوست داشتم خاتمی برای بر چیدن شورای نگهبان تلاش می‌کرد، اما چه می‌شود کرد، اینکاره نیست.

دوست داشتم خاتمی یک دهم درصد شاخصه‌های رهبری اصلاحات را از خودش بروز می‌داد...اما خودتان که می‌دانید، انتظاری باطل است.

---

۷ سال پیش در یادداشتی  در روزنامه نوروز،به دوست عزیزم هادی حیدری* تاختم که چرا نامه‌ای متملقانه و سرگشاده به خاتمی نوشته و از او خواهش و تمنا کرده که فرزندانش را تنها نگذارد. خیلی از دوستان مشارکتی‌ام با من چپ افتادند. خب بلد نبودند راست بیافتند دیگر! ولی تمام حرف من این بود که وظیفه ما روزنامه‌نگاران و بخصوص منتقدین، نقد خاتمی بود تا این همه شل نگیرد و بی‌عملی نکند و فرصت‌ها را نسوزاند. اما در عوض وقتی روزنامه‌های حزبی آن زمان چیزی جز تملق و چاپلوسی نصیب رئیس دولت نمی‌کردند، نتیجه‌اش چیزی بهتر از ۴ سال دوم خاتمی نبود.

خاتمی که نمی‌تواند جوابگوی انتقادات نسبت به کوتاهی‌هایش در ماجراهای مختلف باشد، چگونه باز می‌تواند مسوولیت بپذیرد؟ اگر خطا کرده، مسوولیتش را بذیرد، و اگر یارانش کوتاهی کرده‌اند، آن یاران را از خود براند. آیا می‌تواند؟ نه! چون تنهای تنها خواهد شد!

خاتمی، شاید آدم نازنینی باشد. ولی رئیس جمهوری خوبی نیست. البته احمدی‌نژاد کار را به جایی کشانده که حتی عمه من هم می‌تواند رئیس جمهوری بهتری به حساب بیاید، اما دلیلی بر کارآمد بود خاتمی نمی‌تواند باشد.

 آزادی انتخاب، بالاتر از خاتمی است. من نمی‌خواهم مجبور باشم به خاتمی رای بدهم! من نمی‌خواهم مجبور باشم در ساختاری که آزاد نیست، رای‌ام اسیر باشد. 

خاتمی، محصول این نظام است. انتظاری فراتر از او داشتن، غلط است. به همین دلیل، نمی‌توانم از او انتظار داشته باشم برای حق و حقوق مردم آن طور که شایسته است تلاش کند. نمی‌توانم از او بخواهم که پایمردی کند. نمی‌توانم از او بخواهم برای آزادی رای تلاش کند...

* گاه حس می‌کنم همان دوستان وقتی سیاست را با روزنامه‌نگاری و منافع خود آمیختند، از اسم من هم متنفر شدند. این چند سال اثرش را به خوبی دیده‌ام.

Labels: