امروز با دو سه نفر از دوستان اصلاحطلب چت میکردم. میگفتند حق با تو است، اما باید به طرف مقابل هم بزنی. پرسیدم حجم کارتونها و مطالب من در انتتقاد از دولت نهم را دیدهاید؟ هر چقدر هم بخواهم به قول جماعت "بالانس" باشم، دهان اصولگرایان را که بیش از هم صاف کردهام، اگر قابل صاف کردن باشد!
با یادآوری سوالهایی که از دکتر معین کرده بودم که خودش جواب نداد و قرار شد تاجزاده جواب بدهد و او هم جوابی نداشت که بدهد، گفتم که مشکل من این است که برادران عزیز اصلاحطلب، مدعی پاسخگویی هستند، ولی مسوولیت نمیپذیرند.
از طرف دیگر، جوری خود را به قربانی بودن میزنند که نباید زیر سوالشان ببری. هر گونه پرسش اندکی تند، تخریب محسوب میشود.
یکی از این دوستان می گفت که اگر جواب بدهند، ، خب باید به طور منطقی کنار بکشند. یعنی چه؟ یعنی اگر کوتاهی خود را بپذیرند، عملا به محکومیت خودشان گردن نهادهاند، و به همین دلیل نباید چنین سوالهایی از ایشان مطرح شود!
---
در انتخابات آمریکا، سختترین سوالها از سوی رقیب مطرح میشود، ناجورترین وصلهها چسبیده میشود، تندترین تبلیغات پخش میشود، اما کسی خم به ابرویش نمیآورد. اینها به هم رحم نمیکنند، اما در مناظرهها حاضر میشوند و آنقدر باید جواب بدهند که مردم توجیه شوند.
ایران چه؟ یادتان میآید خاتمی از مناظره فرار میکرد؟ برای چه؟ چرا ما در مطبوعات وقت به او فشار نمیآوردیم؟ میترسیدیم احمد توکلی خرابش کند؟ مردم میخواهند به نامزدهای مختلف رای بدهند و باید آنها را بشناسند. آیا یک جلسه کوتاه پیش از دوم خرداد ۱۳۷۶ کافی بود، بدبخت رضا زوارهای آن سال صدایش درآمد که که چرا عدالت درباره او رعایت نمیشود...
---
جالب است. مدعی هدایت کشور و قبول مسوولیت هستند، اما از چالشی زبانی میترسند. از آن بامزهتر این است که عامل شکست اصلاحات را مقالهها و یادداشتها و کاریکاتورهای دو سال اول اصلاحات میدانند، اما کوتاهی و بی عملی و فرصتسوزی و نصب مدیران ناکارآمد و فک و فامیل نباید مطرح شود. گمان نکنم عامل محرومیت نوجوان سیستانی و دختر ایلامی و پسربچه شاهسون و ...مطالب مندرج در مطبوعات بوده باشد. ما متهمیم حد انتظار از دولت دوم خرداد را بالاتر بردهایم. لطفا تبلیغات انتخاباتی سال ۷۶ را یک بار دیگر نگاه کنید! آیا کسی فراتر از آن حرفها، سخنی گفته؟ عجیب است! ما تا وقتی حامیان دولت خاتمی محسوب میشدیم، کارهایمان خوب و عالی بود. وقتی نشریات متعددی را تعطیل کردند، گفتیم شاید کارهای ما تند بوده. همین آقای مزروعی در جلسهای از جلسات هیات مدیره مرا مورد حمله قرار داد که اصلا چنین نیست! و نباید چنین حرفی زده می شد. شانس آوردم از من به خاطر زدن چنین حرفهایی شکایت نکردند! من تازه در مورد کاریکاتورهای خودم این حرف را در سخنرانیام در حوزه هنری گفته بودم، که شاید با وجود قانونی بودن کارهایم، متناسب با ظرفیت جناح راستیها نبوده. اما سعی کرده بودیم خطوط قرمز را عقب برانیم. امروز معتقدم علت بسته شدن مطبوعات، کوتاهی خاتمی بود.
الان به روند تضعیف اصلاحات از زمستان ۷۸ تا نیمه بهار ۷۹ نظری نو بیاندازید. پیروزی در انتخابات مجلس، ترور حجاریان، تصویب نهایی اصلاحیه قانون مطبوعات، ماجرای کنفرانس برلین، سقوط مطبوعات...
برای بار چندم است مینویسم، یادم نیست، اما در جلسه عمومی انجمن صنفی در اردیبهشت ۷۹، زیدآبادی این مساله را مطرح کرد که آقای خاتمی باید برای تعیین تکلیف و مقاومت در برابر تضعیفهای بعدی، استعفا بدهد. استعفای خاتمی در زمانی که مجلس ششم عملا در اختیار جناح چپ افتاده بود، همه امکانات را از حاکمیت می گرفت. اینقدرها بیفکر نبودند که به گرایش عمومی جامعه بیتوجه باشند. وجود دولت خاتمی نعمتی برای کل حاکمیت بود.
خاتمی آن زمان یک سال تا پایان دورهاش داشت. اما چه کرد؟ قویتر شد؟ کار را بهتر کرد؟ ماندنش در راس قوه مجریه کمکی به روند اصلاحات کرد؟ همان سال نبود که پشت سر هم دانشجویان و ملیمذهبیها و روزنامهنگاران و دیگر فعالان را عملا خفه کردند؟ روند بررسی قتلهای زنجیرهای به کجا کشیده شد؟
خاتمی دور دوم بعد از کلی ناز آمد. در وزارت کشور اشک ریخت و کلی از همکاران تبلیغاتچی من، از اشکهای خاتمی هم اسطوره ساختند. همکاران روزنامهنگار منتقد من که باید ناظرین بیطرف قدرت میبودند ...
بعدا وقتی عباس عبدی مساله "خروج از حاکمیت" را مطرح کرد، جناح راست بدجوری ترسید. چون توپ به زمین آنان میرفت و نمیتوانستند اوضاع را جمع و جور کنند. باورتان نمیشود، به گفتگوها و نوشتههای مطبوعات جناح راست مراجعه کنید. ظریفی میگفت که عبدی با این حرف، پرونده خودش را سنگینتر کرده، به نحوی که قربانی معادلات قدرت خواهد شد...و شد.
---
الان وقت نشانه گرفتن همدیگر به عنوان عاملان سقوط نیست، بلکه وقت سوال کردن از مدعیان قدرت برای بررسی توانشان است. توان مقابله با جناحی که همه چیز را در اختیار دارد. بحث بر سر این است که آیا باید قاعده ناجوانمردانه بازی را پذیرفت یا طرحی نو در انداخت؟ سوال من این است که آیا آقایان طرحی نو برای پیروزی دارند؟ با توجه به سوابقشان در کنار آمدن با قدرت قاهر، آیا میتوانند از منافع مردم دفاع کنند؟ آیا منافع مردم در ادامه روش پیشین است و ...
ادامه دارد
Labels: چالش