واقعا از دو طرف سیاست ایران نا امیدم. قبول! هیچ گناهی بدتر از ناامیدی نیست، ولی آخر به کدام دلیل میتوان به احمدینژاد و زبان درازش امیدوار بود؟
به خاتمی امیدوار باشم؟ امیدی صد بار بدتر از ناامیدی است. امید به بىعملترین سیاستمدار سخندان رده اول مملکت در تاریخ معاصر؟
یکی از خوانندگان میگفت اگر فلانی بد است، کدام خوب است پس؟ آخر تو را به خدا نگاه کنید چه گیری کردهایم که باید از میان مزخرف و مستاصل یکی را برگزینیم.
آقاجان! من، یک رای دارم. از میان ۵۰ میلیون رای دهنده ایرانی، رای من اصلا به حساب نمیآید، اما به رای و شعورم احترام میگذارم و نخواهم گذاشت تحت تاثیر تبلیغات و فشار این و آن قرار گیرد.
من با دیدن احمدینژاد و دروغگوییهای پشت سرهمش فقط میتوانستم کاریکاتور بکشم! در روزگاری که این همه میشود راحت آمار و ارقام گرفت، طرف از عدم دخالت در حوزه خصوصی حرف میزند. من ماندهام وقتی میگوید همجنسبازی کار زشتی است، ولی ما داخل زندگی مردم نمیشویم، همجنسبازان را در حین مقاربت دستگیر کردهاند؟
بشدت معتقدم توجیه کنندگان سیاستها و دروغهای احمدینژاد یا ذاتا دروغگو هستند، یا منافعی دارند.
اینکه با پررویی کامل دروغ بگویی، خب باید وزیر کشورت هم مدرک جعلیاش غالب کند، و باید مقامهای بالاترت تاییدت کنند و مقامهای قم هم تایید کنند بالای سرت هاله است.
آقاجان! پایه مملکتی که بر دروغ استوارباشد، وضع خراب اندر خراب است. بودجهاش دروغی است، سیاستش دروغی است، برنامه ۵ ساله و بیست سالهاش دروغی است. برنامه فرهنگیاش دروغی است.
در مملکت ما، دروغگوها عزیزند. به یاد میآورم وقتی همه مقامهای ما عزیز بودند و وقتی از عزت افتادند. لحظه بیداری معمولا دیر اتفاق میافتد.
ای کاش هر کسی در ایران میخواهد به مقامی برسد، از همان اول بیدار باشد...
Labels: زرشک