یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, October 05, 2008
پیشنهاد؟
آهان!

دوستان می‌گویند چه پیشنهادی داری؟ راهکار عملی‌ات چیست؟ خب مطالب را جور دیگری بخوانید! من سوال می‌کنم، گیر می‌دهم. خب وقتی عیبی قابل مشاهده باشد، لابد می‌تواند راهی برای رفعش جستجو کرد.

- خاتمی و دوستان نشان داده‌اند که توان مقابله با شرایط تحمیلی حاکمیت را حداقل خودشان ندارند. باور ندارید، فضای سال‌های ۷۶ تا ۸۴ را مرور کنید، بخصوص بعد از ۱۸ تیر ۱۳۷۸. وقتی راهکاری ندارند، شاید بهترین کار کنار رفتن باشد.

- در طول سه سال اخیر، اصلاح‌طلبان نزدیک به خاتمی نتوانسته‌اند پایگاه اجتماعی خود را در خارج از شهرهای بزرگ تقویت کنند. الان که نزدیک انتخابات است یکهو شور و هیجان انقلابی آنها را گرفته و انتظار دارند بقیه هم چنین شوند.

- بسیاری از همین آقایان، زمانی جهادگر بوده‌اند. الان فقط پز آن سال‌ها را می‌دهند. جهاد، یک فرهنگ بود. اینکه از خودت بگذری و خدمت کنی. آیا این جهادگران پیر شده نمی‌توانستند دوباره داوطلب شوند و هر از گاهی به سراغ روستاها بروند و باز فعال شوند و این بار با استفاده از بخشی از نفوذ خود هم گروه‌های کوچک‌تر را فعال کنند و هم آنان را با جریان اصلاحات همراه؟

- نیروسازی و جانشین کردن فکر جدید و مدیران جوان، جزو برنامه‌های اصلاح‌طلبان نبوده است. آمار بگیرید.

- اصلاح‌طلبان هنوز نمی‌توانند پشت سر یک نامزد بایستند. چرا؟

- درست کردن صندوق ذخیره انتخاباتی! لطفا متراژ خانه‌های سیاسیون ما را قبل و بعد از سال ۷۶ بررسی کنید. لا‌اقل بخشی از آنان به نان و نوایی رسیده‌اند. بخشی از این نان، حاصل حضور در بخش‌هایی از دولت یا قرارداد‌های شرکت‌های خصوصی‌شان بوده است. این قراردادها هم حاصل نشده جز با ارتباط سیاسی. حالا اسمش را می‌خواهید رانت‌خواری بگذارید یا نه، فرقی در نتیجه کار نمی‌کند.
( دوستی دارم که برادرش در خطر بود، از بقیه کمک می خواست تا برادرش را نجات دهند و اگر به خارج رفت، حمایتش کنند. از او پرسیدم آیا حاضری اگر جان برادرت در خطر باشد، از یکی از خانه‌هایت بگذری؟ می‌دانم که نگذشت!)

یک مثال ساده. ثروت‌های کسانی که در شهرداری تهران بوده‌اند و یا در وزارت نیرو و یا در وزارت صنایع و ... را دودوتا چهار تا بررسی کنید. با حقوق‌های مثلا ماهی دویست هزار تومان سال‌های پیش از ۷۶ که نمی‌توان سهامدار اصلی بانک شد و برج ساخت و در دوبی سرمایه‌گزاری کرد. وقتی معاون اسبق وزارت کشور همراه با همکار سابقش در سال‌های ۷۲ به بعد در کار واردات قطعات پیشرفته الکترونیکی ‌ و بعضا نظامی بوده و تصادفا از انتشار آگهی در صفحه نخست پرتیراژترین روزنامه کشور در صدی می‌گرفته، احتمالا الان باید ده‌ها میلیارد که نه، صدها میلیارد سرمایه جانبی داشته باشد. البته این طرف ماجرا را بخوانید که طرف ظاهرا عضو هیات مدیره ۱۰-۱۵ شرکت بزرگ ملی-دولتی هم بوده. احتمالا این موقعیت‌ها را به واسطه کار زیاد بدست نیاورده. خب می‌تواند بخشی از این ثروت را صرف نجات کشور کند. نه؟ گمانم آقای کرباسچی فهرست بزرگی از این افراد و یا برج سازانی که در سال ۷۶ به کارگزاران کمک کرده‌اند را در اختیار دارد. آن برج سازان در ازای لطف و الطافی که به آنان شد، بخشی از سود حاصله را برگرداندند. درست نمی‌گویم؟

لطفا به عسلویه هم یک نگاهی بیاندازید! بهزاد نبوی و دوستان که می‌دانند چه کسانی سهم بیشتری برده‌اند و چرا؟

به پروژه‌های وزارت صنایع و وزارت نیرو نیز توجه کنید. در وزارت صنایع، آقای لیلاز خیلی خوب می‌تواند به شما آمار بدهد چه کسانی پروژه و ماشین و .... گرفته‌اند. برادر ایشان که سال‌ها در ایران خودرو بوده البته آمارهای دقیق‌تری دارد. برادران مشارکتی که دیگر هیچ! به عنوان مثال پدر هادی حیدری که به نحوی منتقد همکارانش در وزارت نیرو هم بوده می‌تواند به شما کمک کند و بگوید قراردادهای اصلی سد سازی و امور مرتبط سهم چه کسانی شده است؟

سازمان‌های غیر دولتی سال‌های بعد از ۷۶ را مطالعه کنید. بسیاری عملا سازمان‌های غیر دولتی "دولت‌ساخته" بودند. ببینید چه کمک‌هایی به مدیران شده است؟

خلاصه در هر حوزه‌ای که بروید، آسمان به همین رنگ است. مطابق قانون بقای ثروت، ثروت نه زیاد می‌شود نه کم! بلکه سهم ما در اختیار بقیه قرار گرفته! خب همان ثروت‌ها را می شود به نفع مردم به کار گرفت. نه؟

حتما ادامه دارد

Labels: