یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, October 08, 2008
آیا خاتمی را دوست دارم؟ -۲
امشب با یکی از همکاران قدیمی نشسته بودیم و خاطره‌ها را مرور می‌کردیم. از روزهای گل آقا، از مصاحبه‌هایی که در نمایشگاه مطبوعات با خاتمی و الباقی کرده بودیم...

یاد نمایشگاه سال ۷۱ افتادم که خاتمی می‌خواست استعفا بدهد، فشار رویش زیاد بود. آن سال خاتمی دل و دماغ مصاحبه نداشت.

الان یاد آن روزی افتادم که آمده بود روزنامه همشهری و نشست در سرویس گرافیک و تک تک کارتون‌های آرشیو را نگاه کرد و هر از گاهی نظری هم می‌داد. آن موقع رئیس کتابخانه ملی بود.

رفیقم مهمانی سومین سالگرد گل‌آقا در ساختمان جدید آن زمان را به یادم آورد و عکس هایی که انداخت...خاتمی و شیرینی خوردنش...آنجا بود که فروزان اصف نخعی می‌خواست با حسن حبیبی گفتگو کند، صابری عصبانی شد، ولی خاتمی فضا را دوستانه کرد و چند روز بعدش که آمده بود همشهری سر همین ماجرا با فروزان خندید و خندیدیم.

...

من در آن سال‌ها خاطرات خوبی از خاتمی داشته‌ام. اما...

سه روز بعد از انتخابات خرداد ۸۰ بود که جلسه‌ای کوتاه با خاتمی داشتم. آخرش شکوه روزنامه‌نگاران را مطرح کردم. کسانی که به خاطر دفاع از اصلاحات آسیب‌های فراوانی خورده بودند.

وقتی روزنامه‌نگاری دستگیر می‌شد، در دادگاه کارمندان دولت محاکمه‌اش می‌کردند. اما دولت، کمترین حمایتی از روزنامه‌نگاران نکرد. از زن و بچه روزنامه‌نگاران حمایت نمی کرد. بیمه‌ای نبود که موقع بیکاری مشکل کارمندان رسانه‌ها را حل کند.

ما عملا به عنوان کارمند دولت محاکمه می‌شدیم، اما دولت ما را به هیچ گرفته بود.

بعد از اینکه شکوه همکارانم را با خاتمی مطرح کردم، فقط تایید کرد...بله روزنامه‌نگاران ما خیلی سختی می‌کشند...

همین؟ مگر روزنامه‌نگاران نبودند که پیام اصلاحات را برای مردم ترجمه نمی‌کردند؟ تاریخ مصرف روزنامه‌نگاران تمام شد؟

وقتی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای به ناکجا آباد رفت، وقتی دانشجویان حمایتی از سوی خاتمی ندیدند، وقتی منتقدیم مستقل آسیب‌پذیرتر شدند...دیگر خاتمی دوست داشتنی، دوست‌داشتنی نبود. او برده قدرت بود. "تدارکاتچی" بود.

من نمی‌نالم. یعنی نباید هم بنالم. اما ۴ سال از ۵ سال رفتنم از ایران به این راحتی‌ها سپری نشد. هر روز چهره خاتمی را می‌دیدم، وقتی می‌گفت "...بله روزنامه‌نگاران ما خیلی سختی می‌کشند...".

به عقیده خیلی‌ها، خاتمی اگر می‌دانست که در دور دوم نمی‌تواند کاری بکند، نباید می‌آمد.

بیایید بررسی کنید چه کسانی از آمدن مجدد خاتمی بهره بردند؟

می‌دانید که قرارداد‌های بسیاری در کشور همیشه منتظر تغییر یا تثبیت دولت هستند. می‌توانید نگرانی‌های خاص نزدیکان مشارکتی و سازمان مجاهدینی و کارگزارانی دولت اصلاحات را در بهار ۸۰ درک کنید؟ چقدر نگران بودند که خاتمی اگر نیاید، جه بلایی سر قراردادهای‌شان می آمد؟ همان بلایی که سال ۸۴ آمد! فکر می‌کنید چه کسانی به خاتمی فشار آوردن که باز هم بیاید و نامزد شود؟

من اسم‌شان را می‌گذارم "آبدزدک‌ها".

ادامه دارد

Labels: