تابستان ۱۳۷۰ بود که ديدمش. در گلآقا... کلی انرژی داشت. فهميد شيرازی هستم و يک بند جوک شيرازی گفت...
مرا از دست پيران استعدادکش گلآقا نجات داد.
---
متخصص سرکار گذاشتن است. وای به روزگارت اگر باور کنی تا آخرش پای حرفش ايستاده...حتی خودش هم خوشبختانه باورش نمیشود! میدانی تا حالا چند بار خودش را تهديد کرده که ديگر ننويسد؟ میدانی تا حالا چند بار قول داده نوشتن را کنار بگذارد؟
طناز بزرگ روزگار ما، خودش کاراکتر اصلی داستان خودش است. اگر هم نباشد، میدانی موقع نوشتن داشته خودش را نگاه میکرده...باور نمی کنی؟ کتابهايش را بخوان! وقتی کتاب دشمنان جامعه سالم را می خواندم، تنها يک قيافه توی ذهنم میآمد! وقتی دستنوشتههایش را می خواندم، داستانهای کوتاهش را...بوی تمشک وحشی...گمانم نمیکنم انرا خوانده باشی...
---
داور، داور است. اینکه بخواهی او را یک قهرمان بدانی یا چیزی فرا انسانی، اشتباه کردهای. داور منبع انرژی است. پر از حرارت. فقط باید مراقب فاصلهات باشی! نزدیک بشوی، سوختهای!
---
داور ساکن نیست. سیال است. از او میتوانی تغییر فرم بیاموزی، تا وقتی تغییر فرم عادت ثابتش نشده...
---
در عمر حرفهایام کمتر موجود خلاقی مثل نبوی دیدهام. کمتر موجودی که بداند هوشش بارها بیشتر از کسانی است که برایشان قلم زده.
---
داور، تولدت مبارک
Labels: تولد داور