يکی از دوستان معترض شده که تو چرا شرايطت را برای رای دادن نمیگويی؟ زرشک! مگر من که هستم که شرط بگذارم يا نگذارم؟
حرف من اين است که در ساختار فعلي، به کسی که نتواند برنامهای ارائه کند، چه برای اقتصاد، چه برای محيط زيست، چه برای ايجاد فضای واقعی تفاهم در عرصه بينالمللی(نه مدل مجازی دوران اصلاحات که نتوانستيم سهممان را حتی از دوستان حاشيه دريای خزر بگيريم و مشکل جزاير سهگانه خليج فارس باقی ماند و ...)، چه برای آزادی واقعی فضای سياسی و اجتماعی و ... رای نخواهم داد. تازه بايد طرحهايش را مطالعه کرد و نقد، و بعدش ديد مشاورانش چه کسانی هستند و طرف چقدر حاضر به تجديد نظر در آرايی است که اجماع بر غير منطقی بودنشان و چه وقت توان ايستادن در مقابل اجماع غير منطقیها را دارد!!!
نامزد خوب به نظر من کسی است که مشاوران با شعور داشته باشد. لطفا مشاوران خوب و باشعور نامزدهای انتخابات آتی که درک درستی از فضای داخل و خارج ايران داشته باشند را برايم نام بريد اگر زحمتی نيست! نگوييد من دنبال ايدهآل میگردم. اگر میگشتم که ديگر اصلا اسم انتخابات را نمیبردم در کشوری که همه چيزش دچار بحران مشروعيت است.
شاید مشکل اين باشد که ما نجات خودمان را در فرد میبينيم. فردی که برنامه نداشته باشد و نتواند برنامهاش را در فضای فعلی پيش ببرد، نهايتا يک قربانی است که با رای خودمان فرستادهايمش مسلخ. بعد هم انتظار داريم کاری کند کارستان.
-----
دوستان خرده می گيرند که چرا از يک طرف به جوانان اصلاحطلب گير می دهم که سست عنصرند، از طرف ديگر میگويم سران اصلاحات به در لای جرز میخورند.
راست هم میگويند.
من نقطه اشتراک بيشتری با جوانان خواهان تغيير دارم. تعارف ندارد، سيستم در جاهايی دچار بنبست شده، اما جدال تحولخواهان با محافظه کاران که لازم نيست حتما خونين باشد تا نتيجه ای کسب شود.
اين جدال مطمئنا زمان می برد.اما من نظرم را میگويم و به هيچ وجه از کسی نخواسته ام که چنين باشد يا چنان. من يک وبلاگنويس ساده هستم با ۱۷-۱۸ سال سابقه کار مطبوعاتی. همين.
گمان من بر اين است که بهترين کار برای فشار بر محافظهکاران، تحميل بحران مشروعيت بر ايشان و تغيير قاعده بازی است. مطمئنا تا وقتی بازی را به روش آنان پيش میبريد، حتی اگر امتياز هم بگيريد، نهايتا بازی متعلق به آنهاست نه شما.
دلم نمیخواهد از اصطلاح اصلاحطلب برای جوانانی که خواهان تحول هستند استفاده کنم. متاسفانه گروه حاکم در سالهای ۷۶ تا ۸۴، کاری جز خراب کردن اين واژگان نداشتند که نداشتند.
کار کردن با بسياری از اين جماعت به من ثابت کرده که خيلی از اينان، عملا محافظهکار شدهاند. چسبيدن به آنچه دارند و عدم تمايل به تغيير در آنها نهادينه شده.
وقتی هنوز بعضیهایشان پدرخوانده دارند، و باید ببینند حاج آقا موسوی خوئنینیها چه میگوید، آدم دردش میگیرد.
Labels: ايهالناس