یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, January 26, 2009
در راستای...
شب گذشته، خانم محترمی در یک مهمانی آمد جلو و پرسید: ما با هم دوستیم؟

من هم ناغافل گفتم که دشمن هم نیستیم!

خودش را معرفی کرد. آیدا، نویسنده وبلاگی بود که در باب ''مین'' و جنسیت بحث‌های جالبی کرده بود واز کارتون‌های بمب جنسی من  انتقاد.

بیشتر از متن وبلاگش، حاشیه‌ها و کامنت‌ها برایم جالب بود.

---

من ذاتا آدمی هستم که برایم خودم دشمن درست می‌کنم. البته آمار و علاقه من به دشمن‌تراشی در گذشته بیشتر بود و الان که دور شکمم بیشتر شده، چندان حوصله این کار را ندارم!

گاهی وقت‌ها که جبهه‌گیری‌هایی نسبت به خودم را می‌بینم، حس می‌کنم کل ماجرا عقده‌گشایی است. تشخیص این مساله اصلا سخت نیست. این به معنای پاک کردن صورت مساله نیست که بخواهم بی عیب یا کم عیب بودن کارم را توجیه کنم. نه!

اما می‌توانم با خیال راحت بگویم نقد آیدا به کارهای من از جنس بحث‌های مستخرج بعضی از ائتلاف‌های رایج تورنتو نبود. به همین دلیل بر خلاف خیلی از نقدها آنرا خواندنی یافتم.

---

به عنوان یک موجود ناقص، از آدم‌هایی که وجودشان ناقص‌ترم می‌کند فاصله می‌گیرم. جمع ریاضی ما ایرانی‌ها در بسیاری از موارد منفی است. قبل از خروج از ایران، سعی کردم این باور را به فراموشی بسپارم که ما ایرانی‌ها نمی‌توانیم کار گروهی بکنیم. در روزنامه‌های مختلفی که مسوول سرویس بودم، تلاشم را کردم. الگوی بدی هم بر جای نگذاشتم. 

 از ایران که آمدم، بعضی از دوستان مکاتبه‌ای از حرف‌های بعضی همکارانم برایم می نوشتند که اول نمی‌خواستم باور کنم، اما واقعیت داشتند. حس می‌کردی سال‌ها جا را برایشان تنگ کرده‌ای و حالا دوست دارند تیر خلاص را زودتر از بقیه در مخت شلیک کنند. می توانستی اثر رقابت منفی را ببینی.

دوستانی که نان و نمک را هم زمانی پاس می‌داشتند.

البته تقصیر خودم هم بود. دشمن تراشی همیشگی به روش‌های مختلف. 

---

الان هم اعتقاد دارم اگر از آن پیله ضد اجتماعی خارج بشویم، و به جای ضربه زدن به هم،همدیگر را یار باشیم، می شود کاری کرد.

 یکی از بزرگ‌ترین خوشحالی‌های حاکمیت در ایران همین رابطه منفی ما ایرانی‌ها در خارج از کشور است. 

این همه آدم با تجربه‌های جور واجور در کانادا و آمریکا و ریخته، هنوز یک رسانه فراگیر غیر وابسته به بیگانه نداریم تا با مردم ایران راحت حرف بزند. این هم ثروت در اینجا ریخته، هنوز سازمانی مستقل از دولت‌ها نداریم که حامی قدرتمند قربانیان زورگویی در داخل از کشور باشد.

---

گمان کنم می‌توانیم. اگر من یاد بگیرم ایجاد تنفر نکنم، اگر آن یکی نوشتن بدون پیشداوری را یاد بگیرد، اگر دیگری که دو به هم زنی برایش ارزش شده کمی به درون خودش نگاه کند و ببیند هنوز بقایایی از موجود مثبت گذشته باقی است، خب چرا نتوانیم؟

Labels: