یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, February 08, 2009
مانیفست‌های صبح یک‌شنبه
بند اول - من رای نمی‌دهم، کار سیاسی هم نمی‌کنم، مثل بعضی همکاران سابق در تهران هم دنبال یار جمع کردن هم نیستم که هی راه حل بدهند و خودشان هم تویش بمانند.

بند دوم - وقتی ساختاری مشروعیت را از مردمش می‌گیرد، باید برای بدست آوردن مشروعیت به مردم التماس کند نه اینکه تمام سال بزند توی سرشان و بعد ... حالا چند ده میلیون نفر دوست دارند مشروعیت را دستی دستی به نظام به هر مناسبتی هدیه کنند، دست‌شان درد نکند. ما یکی نیستیم، اهمیتی هم ندارد که نیستیم. ۷۰ میلیون منهای یک!

بند سوم - اطاعت کورکورانه می‌دانید چیست؟ حالا روش‌های مختلف آنرا هم بررسی کنید. خیلی باحال است! 

بند چهارم - پذیرش ساختار انتخابات ایران یک کمی معنی‌اش این است که به حذف و تقلب و الباقی امور غیر قانونی معمول اهمیتی نمی‌دهیم. به هر قیمتی برگزار شود. کافی است، و هر نتیجه‌ای هم از آن گرفته شود لابد ملت سود می‌برند.

بند پنجم - ۳۰ سال از انقلاب گذشته، اندکی دارم تاریخ سی ساله را مرور می‌کنم. جسارت نشودها، خریت یکی از بزرگ‌ترین ارزش‌ها بوده است. چرا حالا یک کمی قاعده بازی را مرور نمی‌کنیم که ببینیم کجای کار عیب داشته (وصد البته ببینیم کجا کار عیب نداشته!).

بند پنجم - رهبری جنبش اصلاحات، اگر البته اسم درستی باشد، به پذیرش تمام قواعد طرف مقابل نیست. قاعده شکنی هم لزوما کار غیر قانونی کردن نیست!  افزایش قدرت برای چانه زنی، جنبشی بزرگ و اجتماعی با اهداف مشخص را می‌طلبد. نه؟ حتی مسالمت‌آمیز. بازی قهر و ناز کردن و چشم نازک کردن و ...نمی‌تواند به چانه زنی برای پیشبرد اهداف یک گروه اجتماعی بزرگ کمک کند. می‌تواند جان شما؟

بند ششم - همه بحث اصلاح‌طلبی، نیافتادن به دامن محافظه‌کاری بود. لطفا ثابت کنید جماعت اصلاح‌طلب پیر شده، محافظه‌کار نیستند.

بند هفتم - تا کی باید دنبال چهره‌هایی رفت که ثابت کرده‌اند کارایی ندارند؟ ایران یکی از تنها کشورهایی است که آزموده را آزمودن خطا نیست. یک آچار شکسته، یک آچار شکسته است و مهره را باز نمی‌کند! حالا هی قسم بخورید که می‌تواند.

بند هشتم - اگر زورتان می‌گیرد، کمی فکر کنید. نه اینکه بگویید برو کاریکاتورت را بکش. چرا از رهبران اصلاح‌طلب نمی‌پرسید چه برنامه‌ای دارند؟ چرا از جماعت نمی‌پرسید راه واقعی برون رفت از بحران چیست؟ من که کارم غر زدن است، آنان مدعی‌اند راه حل دارند. راه حل کسی که خودش هم نمی‌داند که می‌آید و نمی‌آید و باید ناز کند و عشوه کند چیست؟ 

بند نهم - شعار اصلی انقلاب را دوباره مرور کنید، بعد ببینید ما کجای کاریم. استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. استقلالش را در بازی هسته‌ای ثابت کردیم که بازیچه روس‌ها شده‌ایم. آزادی را رسما نداریم، جمهوری که رسما یک جوک است. نظام سلطانی داریم عین ماه و هر چهار سال یک بار می‌رویم یکی را به عنوان شخصیت شماره دو تثبیت می‌کنیم به این خیال که او قرار است کارها را پیش ببرد. قربان دین مبین اسلام هم بروم که به خاطر عملکرد مسوولین محترم آرام آرام از دل‌ها پاک می‌شود. حالا شما دوست دارید این ساختار سلطانی را تقویت کنید؟ بیعت کنید! خدا به همراهتان!

بند دهم -  راه حلی که سال‌ها جواب نداده، راه حل نیست! لطفا نتایج مثبت شرکت کورکورانه و بدون برنامه و هدف در انتخابات ۵ سال گذشته را به من یادآوری کنید. جماعت مگر راه حل نداشتند؟ همه حرف من این است که کسی که می‌خواهد رای بیاورد، باید روشش را هم بلد باشد و در عین حال بداند که برای مقابله با طرف مقابل داشتن برنامه لازم است! من حافظه‌ام ضعیف است، پس لطفا راه حل اصلاح‌طلبان را که نتیجه هم گرفته!!!  برایم در کامنت‌دونی بگذارید! دست شما درد نکناد!

Labels: